بوی عید
وااااای که چقد دوست دارم اسفند رو...
بدو بدوهاش مال بقیه است... من همیشه همه ی کارامو تا پایان بهمن تموم کردم و اسفند رو میزارم برای نگاه کردن به جنب و جوش و هیاهوی مردم... بوی عید... دیدن ماهی قرمزا... ذوق کردن پرنیای 2 ساله برای کفشای جدیدش و پوشیدن بی وقفه ی دوهفته ای کفشا حتی تو خواب...(برعکس پویا که این چیزا اصصصلا براش مهم نیست اصلا)
فرشای نو تمیزی که هر کس میبینه میگه ای وااای هنوز فرشامم باید بدم بشورن!!
پرده های شسته و نصب شده ای که خونه رو روووشن کردن
تغییر دکور که کارهمیشگی منه و هم به خودم روحیه میده هم به بچه ها ... هی میگن مامان چقد خونه خوشکل شده...
پیشرفت داداش تو تحمل و کنترل بالاتنه و خوشحالی بیشتر همه ی ما و امید به بهبودش...
اسفند همیشه برام بوی خوبی داره و حس خوبتر
همه ی ماههای سالتون مثل اشفند من شیرین...
دوووستتون دارم
--------------------------------------------------------------------------------------------
پرنیا:
هه لوزی بووود هه لوزی نبود(یه روزی بود یه روزی نبود!!! ).... اول همه ی قصه هاش
سوره ناس رو کامل میخونه
اصول دین هم همینطور
شعرای کتاب پویا رو هم.... باد آسمان لاااا دیشب تکان داد....
خییلی حرف میزنه تهش خودش میگه مامان اینگد حلف نزننن
گوشیم صدای دیرینگ میده زودی میگه ماماننن بیا یکی انجام داد!!!
به عروسکاش میگه جان جانممم جیش کلدی؟ الان میبلمت لو صندلی ...میشولمت... گسه نخول.... دختل پل لو