پویا و خونه
پسرکم هنوز مهد نرفتی. (به لطف مامانم و آبجی زهرا)
هر وقت دوست داری میخوابی هروقت خودت خواستی بیدار میشی و من نگران این نیستم که اگه عصر زیاد بخوابی شب دیر میخوابی و درنتیجه صبح دیر بیدار میشی!!!! پس من مجبورم عصر نزارم بخوابی یا اگه خوابیدی زود بیدارت کنم و....
روزهایی که تو آرومی من آرومترم
اصلا برام مهم نیست حتی تا 2نصف شب بیدار باشی منم نیگات میکنم و ذوق میکنم . بازی کن پسرکم بدون استرس ونگرانی از بیدار شدن یا نشدن فردا صبح بازی کن و لذت ببر. به یکی گفتم دیشب پویا تا خود 2 بازی میکرد میگه خدایاااااا پس تو چطور صبح تونستی بیدار بشی ؟بهش خنده ام گرفت . با خودم گفتم من میگم پسرم بازی کرده. میگم دیگه نگران صبحش نبودم و مجبور نبودم هی بهش بگم پویا بخواب که الان صبح میشه!!!
آخر شب ها ازم میپرسی فردا خاله زهرا یا مامان بزرگ؟
وبعدش من: وتو:
خدایا شکرت ........................................................................................................
یه کم دلنوشته دارم ادامه مطلب...............................................................................
اوضاع روحی غیر از پویا روبه راه نیستم. دیشب حتی بعد از خوابیدن پویا بیدار بودم . خیلی.... یه لحظه هم رفتم کنار پنجره و به خیابون خلوت و آروم نیگاه کردم و کلی گریه کردم.
خدایا به همه آرامش بده. ایمان قوی بده تا صبر زیاد داشته باشن. علاقه بده تا به هم توجه کنن ارزش قائل بشن شرایط رو سخت نکنن برای همدیگه .
خدایا به زنها پشت و پناه بده .
و به مردها خانوم خونه. کدبانو ، باسلیقه و مااادر بچه ها. (بازم سهم مردا بیشتر شد!!!!)