پراکنده
امیدوارم که تعطیلات به همه خوش گذشته باشه که از سوت و کور بودن وبلاگستان معلومه که همینطور بوده
***********
دبستان که بودیم . میگفتن موضوع انشاء مادر . و ما چه طوطی وار شروع میکردیم به نوشتن:
مادر یعنی محبت بدون مزد.مادر کسی است که 9 ماه سختی میکشد و از خوردن غذاهای خوشمزه محروم است و..... و اصلا نمیدونستیم داریم چی میگیم .......
حال و احوالم خرابه. دور چشام داره گود میشه . هیچی نمیتونم بخورم. همه چی بومیده!!! حالم از یخچالمون به هم میخوره . از آشپزخونه.... نمی تونم آشپزی کنم...
همه ی اینها کاملا طبیعیه و حال و هوای خوبیه !!! بله خوبه. این روزا تو هر نفسم از خدا میخوام به اونایی که اطرافم هستن و از داشتن بچه محرومن این نعمت رو عطا کنه. وقتی پویا مثل یه جوجه میاد تو بغلم وول میخوره میبوسمش ...از خدا میخوام این لذت رو همه بچشن. خدایا هر زن چشم به راهی رو مادر کن !!!!
******
یه عالمه عکس دارم ولی دیشب پرشین گیگ سربه سرم گذاشت نمیدونه بی اعصاب تر از این حرفام کلا بیخیالش میشم تا خودش خوب شه! والا
******
نمیدونم کلاس چندم دبستان بودیم یه شعر بود زاغکی قالب پنیری دید..... کسی هس که یادش نباشه؟ من این شعرو برای پسرم خوندم و قصه وار معنیش کردم
آنچه من در سال دوم یا سوم دبستان از این شعر فهمیدم: روباه حیوان مکاری است! خلاص
آنچه پویا در سن 5سالگی از این شعر فهمید: مامااااااااان اشتباه میگی! روباه که پنیر نمیخوره پرنده میخوره . باید روباه به زاغ میگفت بیا عزیزممممم بیا جیگرممممم این پایین برات دونه ریختم . بعد که زاغ میومد پایین دونه ها رو بخوره روباه خود زاغ رو میخورد!!!!!
(با این تفاسیر پنیر از نظر پویا کلا نکته انحرافی بوده)
بعدشم کلاغ قار قار میکنه چرا میگی زاغ؟؟؟؟؟
*************
کسی میتونه راهنماییم کنه بالشت بارداری چه مدلش بهتره؟ حتما میخوام بخرم ممنون میشم کمک کنین
************
مینا جان که اسم وبلاگت بهاران بود و الان هیچی توش نیس آدرس جدیدت رو ندارم فدات شم