مهر
ماه مهر قشنگه. بوی ماه مهر ماه مهربان بوی بازیهای راه مدرسه
چرا اینقدر برای ما لذت بخش بود و بچه های الان نق میزنن؟؟
چرا ما اونقدر روز شماری میکردیم و بچه های الان نه؟
شاید چون از وقتی یادشون میاد رفتن مهد. امروز پویا رو بردم مهد. گفتم این دو روز که خلوت تره بره که اول مهر یهو با شلوغی مواجه نشه . یه کمم نشستم اونجا بعد اومدم. بهش گفتم من کنار دوستات میشینم هر وقت خودت دیدی دیگه زشته من باشم بگو برم!!!! یه کم سرش پایین بود و خجالت میکشید کم کم چند تا پسرک همسن خودش اومدن و منم یکی از حیووناش!! که تو کیفش گذاشته بودو درآوردم و گفتم پویا اطلاعات زیادی در مورد حیوونا داره میتونین ازش بپرسین براتون توضیح بده!!! ضمن اینکه پسررم خیلی مرده اگه نی نی ای کسی گریه کرد بگین پویا آرومش کنه!!! قددددرت خدا خلاصه یه کم بودم اشاره کرد که برو. گفتم کاری باهام نداری؟گفت نه زود برو!!! ومنم اومدم
ولی پویا بچه ای نیست که از این رفتارش بشه برداشت کرد که قراره دیگه ساکت و با میل بره و بیاد. هرررر روزش یه جوره! الانم آبجیم گفت میره دنبالش
------------------------------
رفتم سونو ینی امروز 32 هفته و 5 روز میشه با وزن 1900 !!! نسبت به پویا خیییلی کمتره. البته ماه اخر خیلی وزن میگیره ولی بازم کمه. ایشالا طبق گفته دکتر سونوگرافی 40 روز دیگه اگه خدا لایق بدونه دخترم به جمعمون اضافه میشه.دعام کنین