پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

تولد پرنیا

1393/9/10 9:58
نویسنده : مامانی
239 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همگی . روزام میگذره البته سخت. وصدالبته درعین حال شیرین گاهی به اطرافم نگاه میکنم و میگم خدایا این خونه ی گرم رو ازم نگیر، این شوهر مهربونو ازم نگیر محبتشو ازم نگیر. خدایا بچه ها!!! رو برامون نگهدار و مارو سالم نگهدار بتونیم بزرگشون کنیم. خلاصه که خونمون شلوغ شده شدیم یه خانواده 4 نفره و بابایی شدیدا عیال وار شده . دختری هم دلدرد شدید داره( البته اگه بخام باپویا مقایسه کنم خفیف! ولی به قول دکتر کولیک شدیذ) و زیاد میخوره منم که همش باهاش تنهام هی شیرمیدم هی شیر میدم!!! توحلقم واقعن خخخخ. خلاصه درگیرم دیگه ومحتاج دعا

از روز تولد گل خانوم: خوب وقتی سزارین باشی دیگه روز موعودو میدونی و هی میشمری تابرسه . شب قبل عمل همه ی وسایلمو اماده کردم گذاشتم دم در مامانمم اومد شب پیشمون که صبح بریم بیمارستان. نگران پویا بودم که اون چند روز چیکار میکنه و مخصوصا غذاخوردنش واسه همین یه چیرایی که دوست داشت براش درست کردم مثلا شکلات صبحانه و گذاشتم یخچال و بهش گفتم این شیشه مال تو هروقت خاستی خودت برداری بخوری و خلاصه اماده اش کردم از نظر روحی که شب باید با بابایی تنها باشی تامن برم ابجی رو بیارم. صبح هم من و مادرشوهر و شوهری اول وقت بیمارستان بودیم و مامانم موند پویا بیدارشه ببرتش پیش دبستانی و یع یکساعت بعد بهمون ملحق شد. خلاصه که مقدمات عمل انجام شد و من 10 دقیقه مونده به 9 روی تخت اتاق عمل دراز کشیدم و ساعت 9و ده دقیقه صبح 6 ابان 93 گل دختر مامان به این دنیا اومد ایشالاکه همیشه از این اومدن خوشحال و راضی باشه. وقتی به هوش اومدم دیدمش ایشالا که اون لحظه ی شیرین نصیب همه بشه برای خیلی ها دعا کردم. خیلیا که التماس دعا گفته بودن وحتی خیلیا که روحشونم خبرنداشت و من از ته ته دلم براشون ازخدا اون لحظه رو خواستم اون لذت رو اون شادی رو. 

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان کبری و دخترعمو مهشاد
20 آذر 93 17:50
سلام وبلاگ زیبایی دارین. به ما هم سر بزنین. اگه دوست داشتین ما رو لینک کنید.
★ مَه رو ★
22 آذر 93 12:15
سلام رقیه ی گلم ای جاااااااااااااااااااانم ماشاءالله چقدر دخملیت نازه وای خدای من چقدر خوردنیه...لاحول و لاقوة إلا بالله من شرمندت شدم انقدر دیر اومدم درگیر اسباب کشی بودیم خداروشکر کارا تموم شد و مستقر شدیم خیلی سخته اسباب کشی هه رقیه ی نازم نمیدونی چقدر دلم گرم شد وقتی با ورود به وبلاگم پیغامهات رو خوندم چقدر خوشحال شدم از اینکه یکی به یادم بوده خیلی خانومی خداروشکر اوضاع بهتره خوم خوب شدم شوهرمم خداروشکر نرمال شده ولی دکتر گفتش که درسته نرمال شده ولی اگه تا عید باردار نشم عمل کنه بهتره دیگه مونده لطف خدا و دعای شما از خدا میخوام نی نی اولم دخمل باشه که خستگی این یکسال دوندگی رو از تنمون دربیاره با شیرینکاری هاش. ایشالا به نازی نی نی شما بشه خیلی مامانه دخترت ماشالا ایام امتحاناتم شروع شده فعلا باید دور باشم از نی نی و فکر و خیال مرسی گلم که به یادمی این کلی باعث دلگرمی و شادی من میشه در پناه خدا باشین
مامان نازدونه ها
24 آذر 93 7:45
تولد گل پسر آذرماهي مون رو تبريك ميگم واز خداي بزرگ بهترينها رو براش ميخوام وميبوسمش اومدن پرنيا كوچولو به جمعتون هم مباركه و بقول خودت ایشالا همیشه از این اومدن خوشحال و راضی باشه روزهات گرم وشاد در كنار دلخوشيهاي زندگيت
مامانی
پاسخ
سلام عزیزمممممم خیلی دوست دارم خییییلی خوشحال میشم وقتی کامنتاتو میبینم . ممنووووون از همه مهربونیات
مامان شقایقℒℴѵℯ
25 آذر 93 14:37
ایشالا ک قدمش خیر و پر برکت باشه جیگر خاله رو ببووووووووووووووووووووس عکس یادت رفتاااااااااا
سپیده عمه آریانا
1 دی 93 10:57
اومدن پرنیا کوچولو به جمع کوچک خانواده تون مبارک الهی که همیشه در کنار هم شاد و سلامت و خوشبخت زندگی کنید . خداوند همیشه حافظ پویا و پرنیای گلم باشه . الهی که خیلی زود مشکل دل درد دخملی هم خوب بشه و همیشه در کنار هم خوش و خرم باشید . با تاخیر تولد پویای عزیزم رو تبریک میگم الهی همیشه شاداب و تندرست باشه . یک دنیا شادی و خوشبختی و موفقیت همراه با آرزوهای قشنگ و رنگی براش آرزومندم