تولد 7 سالگی پسرم و روزمرگی
قرار به تولد نبود یه کیک مامان پز و یه جشن 4 نفره...
که البته اهالی ساختمون (مامان بزرگ ، عمه، عموها ، )لطف کردن دل پسرکو شاد کردن با حضورشون....
به دلیل مشغله اینقدر تاخیر میافته تو ثبت خاطراتتون ببخشید گلای من
دلیل مهمش هم رسیدگی به امورات خودتونه، چقدددر دوتا بچه کار و فعالیت و انرژی لازم داره خدایا....
تصورم این بود که با اومدن بچه ی دوم کارام دوبرابر میشه ، ولی الان به وضوح اعتراف میکنم صدددبرابر شده....
پویا :
از دست پرنیا همیشه رو اوپن مشقاشو مینویسه یا خمیر بازی میکنه چون در غیر این صورت هرچی بنویسه بلافاصله جرررررر بعدشم از ذوق و خوشحالی دس دس نای نای
درمورد رابطه اش با پرنیا عالیه و همکاریشم خوب، ولی خیییلی سربه هوا و بازیگوش شده، هفته ای دوتا پاک کن گم میکنه، و معتقده به جاااان خودم گذاشتم تو کیفم نمیدونم چی شد!
نگاش تو تلوزیونه و دنده عقب راه میره مبادا چیزی از قلم بیافته....
ببخشید ببخشید تا یادآوری نکنیم WC نمیره !!( نوشتم که ثبت خاطرات دقیییق باشه)
مشق و درسش راضی ام جز خظش، شایدم من حساسم... به نظرم ولی خوش خط تر باید بنویسه....
به ریاضی بینهایت علاقمنده و اصرار داره گاج ریاضی رو قبل از مشق فارسی حل کنه و من هر دفعه باید بگم که اول درس اصلی بعد کتابای کمکی پسرمممممم
پرنیا:
خواب فوق العاده سبک، شما 20 دقیقه تلاش میکنی تا ایشون بخوابن خوب؟؟ همسایه ها از تو راه پله میرن و با همدیگه صحبت میکنن، ایشون در 5 ثانیه فووووقش 5 دقیقه که از خوابش گذشته با صدای تو راه پله! پا میشه میشینه میگه هوووووع (ینی صدا میزنه اونا رو)
یا میریم تو ماشین دووور میزنیم تا بخوابه، حالا بابایی پیدا میشه در خونه رو باز میکنه، برق راه پله رو روشن میکنه درماشینو باز میکنه من فقطططط بدو از پله ها میرم بالا که بزارم روپام که بیدار نشه و باید بگم 70درصد مواقع تو همون طبقه اول دیگه بیداااره و وقتی میرسم دم خونه خودمون قشششنگ بغلمه و در و دیوارو نگاه میکنه(با اینکه ما حتی در ماشینو نمیبندیم که صدای در خانمو بیدار نکنه!)
خلاصه اینجوری......
باباااااا رو دقیقا با همین غلظت میگه
ریضااااا(یعنی رضا ، پسرعموشه)
داداااا
مامااااا
یه چیزایی رو هم بپرسیم با دست نشون میده مثلا(گوشت کو؟ چشم، دست،کلاه،جوراب،و...)