پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

تولد 7 سالگی پسرم و روزمرگی

1394/10/7 11:37
نویسنده : مامانی
537 بازدید
اشتراک گذاری

قرار به تولد نبود یه کیک مامان پز و یه جشن 4 نفره...

که البته اهالی ساختمون (مامان بزرگ ، عمه، عموها ، )لطف کردن دل پسرکو شاد کردن با حضورشون....

به دلیل مشغله اینقدر تاخیر میافته تو ثبت خاطراتتون ببخشید گلای من

دلیل مهمش هم رسیدگی به امورات خودتونه، چقدددر دوتا بچه کار و فعالیت و انرژی لازم داره خدایا....

تصورم این بود که با اومدن بچه ی دوم کارام دوبرابر میشه ، ولی الان به وضوح اعتراف میکنم صدددبرابر شده....

پویا :

از دست پرنیا همیشه رو اوپن مشقاشو مینویسه یا خمیر بازی میکنه چون در غیر این صورت هرچی بنویسه بلافاصله جرررررر  بعدشم از ذوق و خوشحالی دس دس نای نای 

درمورد رابطه اش با پرنیا عالیه و همکاریشم خوب، ولی خیییلی سربه هوا و بازیگوش شده، هفته ای دوتا پاک کن گم میکنه، و معتقده به جاااان خودم گذاشتم تو کیفم نمیدونم چی شد!

نگاش تو تلوزیونه و دنده عقب راه میره مبادا چیزی از قلم بیافته....

ببخشید ببخشید تا یادآوری نکنیم WC نمیره !!( نوشتم که ثبت خاطرات دقیییق باشهخندونک)

مشق و درسش راضی ام جز خظش، شایدم من حساسم... به نظرم ولی خوش خط تر باید بنویسه....

به ریاضی بینهایت علاقمنده و اصرار داره گاج ریاضی رو قبل از مشق فارسی حل کنه و من هر دفعه باید بگم که اول درس اصلی بعد کتابای کمکی پسرممممممخسته

 

پرنیا:

خواب فوق العاده سبک، شما 20 دقیقه تلاش میکنی تا ایشون بخوابن خوب؟؟ همسایه ها از تو راه پله میرن و با همدیگه صحبت میکنن، ایشون در 5 ثانیه فووووقش 5 دقیقه که از خوابش گذشته با صدای تو راه پله! پا میشه میشینه میگه هوووووع (ینی صدا میزنه اونا رو)

یا میریم تو ماشین دووور میزنیم تا بخوابه، حالا بابایی پیدا میشه در خونه رو باز میکنه، برق راه پله رو روشن میکنه درماشینو باز میکنه من فقطططط بدو از پله ها میرم بالا که بزارم روپام که بیدار نشه و باید بگم 70درصد مواقع تو همون طبقه اول دیگه بیداااره و وقتی میرسم دم خونه خودمون قشششنگ بغلمه و در و دیوارو نگاه میکنه(با اینکه ما حتی در ماشینو نمیبندیم که صدای در خانمو بیدار نکنه!)

خلاصه اینجوری......

باباااااا رو دقیقا با همین غلظت میگه

ریضااااا(یعنی رضا ، پسرعموشه)

داداااا

مامااااا

یه چیزایی رو هم بپرسیم با دست نشون میده مثلا(گوشت کو؟ چشم، دست،کلاه،جوراب،و...)

 

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان نازدونه ها
14 دی 94 10:06
تولد گل پسرمون مبارکه انشالله همیشه شاهد لبخندها وموفقیتهاش باشید ماشالله به پرنیا جان که برا خودش شیطونکی شده من موندم مخزن جیش پویا جان چند لیتریه که دستشویی نمیره(.
مامانی
پاسخ
سلام عزیزممممم والاا ماهم موندیم تو کارش قدرت خدا
دو دانشجو
4 بهمن 94 17:23
سلام مامان رقیه ی مهربون . دلمون خیلی برای تو و بچه های نازت تنگ شده بود. شرمنده دیر به دیر سر میزنیم. موفق باشی و سلامت
★ مَه رو ★
14 بهمن 94 19:44
تولد پویا گلی مبارک ان شاءاللّه جفتشون سالم و سرحال و شاد باشن همیشع الان نگاه ب تاریخ تولد پرنیا کردم پرنیای شما 6 آبانع و محمد من 5 آبان چ جالب
مامانی
پاسخ
ممنووونم ازت هزار ماشالله به محمدت پیشاپیش