پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

عکس اضافه شد

1392/2/11 18:51
نویسنده : مامانی
457 بازدید
اشتراک گذاری

روز مادر رو به همه ی شما مامانای مهربونی که روزها و شبها حرفای دلتون رو خوندم و عشق به عزیزانتون رو عمیقا حس کردم تبریک میگم

و به همه ی دوستانی که هنوز مادر نشدن . ایشالا که هیچکدومتون تو حسرت این نعمت و حس زیبا نمونید قلب

------------------------------------------------------

من و پویای منقلب

یه حرف زشتی زدم (مثلا بین حرفم گفتم یارو!!) میگه: ماماااان حرف زشت!!!؟؟؟؟

من: راست میگی پسرم، ببخشید

پویا : ببخشید بی ببخشید  هرچی هیچی نمیگم! اینا همه رو از مهد یاد گرفتی !!!

---------------------------------

من شدم خریدار پویا فروشنده .

یه عالمه وسایل قطار کرده از ناخن گیر گرفته تا موگیر مامان و ژل بابایی و دایناسور! و قابلمه و دوربین و....

من: آقا این چنده؟

پ: سیصد وهزار تومنبغل

-------------------------------------

یه لیوان آورده –یه مهر- یه قلم مو- قیچی

اینا چی هست؟

وسایل دکتلی

؟؟؟؟

لیوانو میاره در دهنم : شربتو بخور پسرم .....بعد مهرو میده حالا قرررص......بعد قلم موروبرداشته میگه آمپوووووول  و فشااااار میده رو دلم!

بعدم قیچی رو برداشته هی میکشه رو صورتم میگه: آرون باش آروووون آروووون .

مامانی دکترا دیگه قیچی ندارن اون مال آرایشگره

نه دارم نخی که اینجای صورتت هست رو میبرم!!تکون نخورررر(یاد بخیه های صورت خودش افتاده بود و وقت کشیدنش!!)

-------------------------------------------------------

 میگم!یه سری تصمیما هستن آدم می گیره بعد تا هر وقت بهشون فکر میکنه خودش کیف میکنه

منم خوشحالم که این تصمیمات رو گرفتم و دوست دارم ثبتشون کنم:

 

با مامان قهره!

 

این یه بن تنه

بهش میگم یه لحظه پویا باش .آروووووم وایستا آرووووم

میگه: بفرررما اینم آرون

 

 

پویا و صدرا پشتت فرمون اتوبوس عمو

* سال تحویل 91 تصمیم گرفتم ینی به خودم قول دادم هر وقت گوشی رو برداشتم و به مامانم زنگ زدم و احوالشو پرسیدم به محض اینکه حرفام تموم شد و قطع کردم شماره مادرشوهرمو بگیرم.وبا جرعت میگم من تو سال 91 همون تعداد که احوال مادرم رو پرسیدم و باهاش خوش و بش کردم با مادرشوهرم هم گفتم و خندیدم (تلفنی)

* تصمیم گرفتم داااااااد و بیداد نکنم! بعضی وقتا که واقعا کم میاوردم رخ میداد این صحنه! و الان به حدی رسیدم که گاهی فکر میکنم اشکم خشک شده کلا چون یه چند ماهه سعی کردم اصلا نیاد. خودمو تا اون اندازه ناراحت نکردم مگه اینکه وااااقعا دیگه کفرم دراومده باشه.

* تصمیم گرفته بودم که هرچی خواهر شوهرم میگه در لحظه اول با خودم فک کنم خواهرم گفته این حرفو بعد ببینم ناراحت میشم واقعا؟؟؟

*چندماهه تصمیم جدی گرفتم رسما عطر زدن و ادکلن زدن برای خونه و شخص امیرخان باشه مگه مواردی که جهت خوب بودن وجهه باشه و...

* خیلی ها رو دیدم ریشه ی موهاشون در میاد(در صورتی که موهاشون رنگ کرده است) میگن: باید برم ریشه ها رو رنگ کنم موهام که دیده میشه رنگ نداره! من حجاب کااامل ندارم و موهام مقداری دیده میشه ها ولی تصمیم قاطع گرفتم که : من موهامو برای امیر رنگ میکنم نه اونایی که تو خیابون منو می بینن . پس هیییچ وقت مخصوص اینکه جلوی موهام که دیده میشه رنگ نداره آرایشگاه نرم و رنگش نکنم  مگه کلا از رنگ موهام خسته بشم و بخوام جدید رنگش کنم

*روز تولدم یه جوری که مامانم خوشحال بشه بهش تبریک بگم شاید با یه هدیه کوچیک . چون اون روز من به دنیا نیومدم.  اون منو به دنیا آورده!!!! (بعد از تحمل کلی درد )

*چیه؟تموم شد دیگه ایییین همه تصمیم گرفتم منتظر چی هستین هنوز؟؟نیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (29)

بهار
10 اردیبهشت 92 13:25
چه تصميمات خوبي واقعا خوشحالم كه اين قدر پاك و خوب هستي خوشابحالت . اين كه ميتوني غرورت رو بشكني واقعا يه خصوصيت خوبه كه توداريش پس خيلي خوشبحالت منم ميخوام مث تو باشم آخع چيكار كنم


نه من خوب نیستم بهار
بهار
10 اردیبهشت 92 13:27
واي من فداي اون شيرين كاري ها و دكتل بازيت شم چقدر نازي تو آخه پسر من دورت بگردم


مرسی بهار جونم
دوستت دارم خیییییییییییییلی
مامان نازدونه ها
10 اردیبهشت 92 19:33
عزیزم خوشو شیرین زبونیاش تصمیماتت رو دوست داشتم مخصوصن مورد اول واخری که بهش اشاره کرده بودی
خانم معلم
10 اردیبهشت 92 20:02
بر عالم سرما زده گرما دادند خورشیدترین ، تو را به دنیا دادند با سجده و سجاده چهل روز گذشت تا عاقبت آن سیب خدا را دادند . . . میلاد با سعادت حضرت فاطمه (س) و روز زن بر شما مبارک
م خط خطی
10 اردیبهشت 92 20:40
مادر ای پرواز نرم قاصدک مادر ای معنای عشق شاپرک ای تمام ناله هایت بی صدا مادر ای زیباترین شعر خدا روزت مبارک
مرد کوچک من
10 اردیبهشت 92 21:51
روزت مبارك مامان صبور و مهربان
خانم معلم
10 اردیبهشت 92 22:55
به به خانم مهندسسسس
بسیار مشعوف شدیم... پس از این به بعد به مشکل کامپیوتری برخوردم میام مزاحم میشم...


من دربست در خدمتتم
مامان نازدونه ها
11 اردیبهشت 92 8:05
روزت مبارک مامان مهربون پویا جون
مامان ترنم
11 اردیبهشت 92 9:00
رقيه جون وقتي به وبلاگتون سرمي‌زنم و پست جديد مي‌بينم كلي خوشحال مي‌شم . تك تك جمله‌هاتو مي‌خونم و لذت مي‌برم . از شيرين زبوني‌هاي گل پسر گرفته تا حرفهاي دل خودت.
آفرين به اين همه روحيه و آفرين به اين همه تصميم قشنگ. واقعا عالي عالي عالي.......
بانوي خوش قلب و مهربون روزت مبارك نازنين.


بگردم تو خیلی لطف داری عزیزم
نسرین مامان باران
11 اردیبهشت 92 11:30
یک سبد یاس سفید بارنگ امید و دعا با یاد خدا تقدیم شما روزتان مبارک
مامان یاشار
11 اردیبهشت 92 14:54
چه تصمیمای فوق العاده ای رقیه جون. این رو هم بهش اضافه کنی که از مهد حرفای بد یاد نگیری تکمیل تکمیل میشن روز مبارک دوست جونم


دخترشیرازی
11 اردیبهشت 92 15:30
عزیییییییییییییییزممم پویا خوب راس میگه دیگه این همه حرف بد یاد نگیر از مهدکودک! چه تصمیمات خوبی روزت مباااااااااااااااااارک
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
11 اردیبهشت 92 15:45
روزت مبارک مامان جونی دیگه چیزی ندارم از شیرینی این بَشَر بگم
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
11 اردیبهشت 92 15:48
عالی بود................. تصمیماتت رو میگم... منم بعد از خوندن این موضوعات ی سری قول ب خودم دادم
فاطمه(من و همسرم و یه دنیا خوشبختی)
11 اردیبهشت 92 16:28
ای باباااااااااااا ...خب بچه هی هر چی نمیگهههههه شما میری مهد حرفای بد یاد میگیری چرا ...؟؟؟؟؟؟؟؟ ای بابااااااااااااااااا روزت مباااااااااااااااااااااااارک عزیزم
دو دانشجو
11 اردیبهشت 92 18:45
سلام عزيزدلم. فدات بشم. روزت مبارك. خيلي دوست داريم. چاكريم. هميشه شاد باشي و سلامت


این همه لطفو کجای دلم جا کنم؟؟؟؟
مامان یاشار
12 اردیبهشت 92 9:16
عاشق اون عکسش شدم که آرون واستاده تو خود قلبی بچه جون آخه

حامد
14 اردیبهشت 92 9:12
شما همیشه لطف دارید ممنون
قهر کردنی چه ناز شده


فیلمشه پدرسوخته
مامان بهراد
14 اردیبهشت 92 9:44
عزیزم روزت مبارک وای این آقا کوچولو رو نیگا چه جوری قهر کرده .....
مامان پارسا
14 اردیبهشت 92 9:50
آرامش و صبر رد پاي خدا در زندگيست آرزو ميكنم زندگيتان پر از رد پاي خدا باشد... عزيزم روزت مبارك.
زی زی بانو
14 اردیبهشت 92 13:21
آخییییییییییییییی چه تصمیمای قشنگی... خیلی خوشم اومد...
منم سعی میکنم عمل کنم...
البته مورد اول رو بگم که من با مادر شوهرم خیلی بیشتر تلفنی حرف میزنم تا با مادرم. و خونه مادرشوهرم خیلی بیشتر میرم تا خونه ی مامانم.
عکسای پویا


آفرین به تو .
الکی نیست دوتادوتا دختر می گیرن از خونتون هههههه
آسمان آبي
14 اردیبهشت 92 13:48
اول سلام و صد سلام
دوم روزتون مبارك مادر عزيز و گرامي (ببخيد با تاخير )
و سوم به به به اين تصميمات زيبا و به جا اميدوارم كه بتوني از پس اجراشون بر بيايي.


تا حالا براومدم
مامان نازدونه ها
15 اردیبهشت 92 8:20
ای جگیر منه این گوله نمک با اون آرون بودنش


][
شهرزاد مامان نگار
15 اردیبهشت 92 10:20
مامان یاسمین
15 اردیبهشت 92 10:47
چه تصمیمات قشنگ و خوبی امیدوارم توشون مصمم باشی و خدا تو تحقق همشون بهت کمک کنه
عزیز دل ، اون کیک روش ژله انگور ریختم برای همین اون رنگی شده
کیک اسفنجی که لابه لاش موز و گردو و بادوم و فندق و پسته و شکلات بود روش هم که عیان است


دمت گرم کدبانو
دو دانشجو
15 اردیبهشت 92 21:30
سلام. عزيز دل. چقدر پويا به نظرمون بزرگ شده . ماشااله خدا حفظش كنه. خدا به مادرش عمر طولاني بده. بووووووس


نه عمر طولانی نه ....دنیا رو دوس ندارم
مامان خورشيد
16 اردیبهشت 92 9:27
عالي بود. دلم براتون تنگ شده بود. كلي با اين پويايي كيف مي كنم كه انقدر خوشمزه است.
نسرین مامان باران
16 اردیبهشت 92 11:13
آفرین دختر خوب با این تصمیمات
محبوبه
18 اردیبهشت 92 20:44
روزت با تاخير مبارك ماماني چه عكساي خوشگلي چه پسر نازي