عکس اضافه شد
روز مادر رو به همه ی شما مامانای مهربونی که روزها و شبها حرفای دلتون رو خوندم و عشق به عزیزانتون رو عمیقا حس کردم تبریک میگم
و به همه ی دوستانی که هنوز مادر نشدن . ایشالا که هیچکدومتون تو حسرت این نعمت و حس زیبا نمونید
------------------------------------------------------
من و پویای من
یه حرف زشتی زدم (مثلا بین حرفم گفتم یارو!!) میگه: ماماااان حرف زشت!!!؟؟؟؟
من: راست میگی پسرم، ببخشید
پویا : ببخشید بی ببخشید هرچی هیچی نمیگم! اینا همه رو از مهد یاد گرفتی !!!
---------------------------------
من شدم خریدار پویا فروشنده .
یه عالمه وسایل قطار کرده از ناخن گیر گرفته تا موگیر مامان و ژل بابایی و دایناسور! و قابلمه و دوربین و....
من: آقا این چنده؟
پ: سیصد وهزار تومن
-------------------------------------
یه لیوان آورده –یه مهر- یه قلم مو- قیچی
اینا چی هست؟
وسایل دکتلی
؟؟؟؟
لیوانو میاره در دهنم : شربتو بخور پسرم .....بعد مهرو میده حالا قرررص......بعد قلم موروبرداشته میگه آمپوووووول و فشااااار میده رو دلم!
بعدم قیچی رو برداشته هی میکشه رو صورتم میگه: آرون باش آروووون آروووون .
مامانی دکترا دیگه قیچی ندارن اون مال آرایشگره
نه دارم نخی که اینجای صورتت هست رو میبرم!!تکون نخورررر(یاد بخیه های صورت خودش افتاده بود و وقت کشیدنش!!)
-------------------------------------------------------
میگم!یه سری تصمیما هستن آدم می گیره بعد تا هر وقت بهشون فکر میکنه خودش کیف میکنه
منم خوشحالم که این تصمیمات رو گرفتم و دوست دارم ثبتشون کنم:
با مامان قهره!
این یه بن تنه
بهش میگم یه لحظه پویا باش .آروووووم وایستا آرووووم
میگه: بفرررما اینم آرون
پویا و صدرا پشتت فرمون اتوبوس عمو
* سال تحویل 91 تصمیم گرفتم ینی به خودم قول دادم هر وقت گوشی رو برداشتم و به مامانم زنگ زدم و احوالشو پرسیدم به محض اینکه حرفام تموم شد و قطع کردم شماره مادرشوهرمو بگیرم.وبا جرعت میگم من تو سال 91 همون تعداد که احوال مادرم رو پرسیدم و باهاش خوش و بش کردم با مادرشوهرم هم گفتم و خندیدم (تلفنی)
* تصمیم گرفتم داااااااد و بیداد نکنم! بعضی وقتا که واقعا کم میاوردم رخ میداد این صحنه! و الان به حدی رسیدم که گاهی فکر میکنم اشکم خشک شده کلا چون یه چند ماهه سعی کردم اصلا نیاد. خودمو تا اون اندازه ناراحت نکردم مگه اینکه وااااقعا دیگه کفرم دراومده باشه.
* تصمیم گرفته بودم که هرچی خواهر شوهرم میگه در لحظه اول با خودم فک کنم خواهرم گفته این حرفو بعد ببینم ناراحت میشم واقعا؟؟؟
*چندماهه تصمیم جدی گرفتم رسما عطر زدن و ادکلن زدن برای خونه و شخص امیرخان باشه مگه مواردی که جهت خوب بودن وجهه باشه و...
* خیلی ها رو دیدم ریشه ی موهاشون در میاد(در صورتی که موهاشون رنگ کرده است) میگن: باید برم ریشه ها رو رنگ کنم موهام که دیده میشه رنگ نداره! من حجاب کااامل ندارم و موهام مقداری دیده میشه ها ولی تصمیم قاطع گرفتم که : من موهامو برای امیر رنگ میکنم نه اونایی که تو خیابون منو می بینن . پس هیییچ وقت مخصوص اینکه جلوی موهام که دیده میشه رنگ نداره آرایشگاه نرم و رنگش نکنم مگه کلا از رنگ موهام خسته بشم و بخوام جدید رنگش کنم
*روز تولدم یه جوری که مامانم خوشحال بشه بهش تبریک بگم شاید با یه هدیه کوچیک . چون اون روز من به دنیا نیومدم. اون منو به دنیا آورده!!!! (بعد از تحمل کلی درد )
*چیه؟تموم شد دیگه ایییین همه تصمیم گرفتم منتظر چی هستین هنوز؟؟