پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

این روزها

1392/3/30 9:55
نویسنده : مامانی
403 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها اوضاع معمولیه . نه خییییلی خوبه و نه شکر خدا بد

یه چیزایی همیشه ته ذهن آدم هست که گاهی اگه خیلی بهش رو بدی آرامش و زندگیتو به هم میریزه که خوب من سعی میکنم به این فکر و خیالا رو ندم و زیاد فضا رو برای فکرای منفی و گلایه آماده نکنم که البته گاهی نمیشه....

بارهاشده تصمیم گرفتم صبح زود بیدار شم و با امیر صبحانه بخوریم ولی نمیدونم چرا وقتی آدم میدونه قراره 1 ساعت دیگه بره سرکار حرص خواب آدمو میگیره در حد بنز..... واینه که وقتی ما ساعت 7 بیدار میشیم بابایی دیگه سرکاره و من کیف پویا رو حاضر میکنم . حاضر میشم . وشروع میکنم به انجام مراحل بیدار کردن گل پسری که از شعر خونی و قربون صدقه رفتن شروع میشه به دلقک بازی و آخرش ممکنه گریه ! تموم بشه .

پسرکم وقتی لبه ی تخت می شینم و تو وقتی چشاتو نیمه باز میکنی منو حاضر شده می بینی چشاتو محکم تر می بندی و پتو رو میکشی رو خودت با خودم میگم خوب من دلم نمیخواد برم این میخواد؟؟؟؟ نمیخواد دیگه

ولی این زندگی دیگه طوری هست که باید بجنگیم انگار .

به امید روزهای روشن و آروم و بهتر .....

------------------------------------------------------------

اوضاع خونه ی جدید هم بدک نیست شکر خدا . مسیرم بسیار دوره و من تنها امید هر روزم اینه که فلان قضیه حل میشه و ماشین میخریم ایشالا.....

-------------------------------------------------------------

تازگیا رفته تو خط خانواده :

مامان تو می دونی! خاله ها(ی مهد) هم مامان دارن!!!!

من: نه بابا!! من فکر کردم ندارن اصلا

پ:چرا دارن خودش بهم گفت . تازه فیتیله ها هم بچه دارن ! عمو قندان هم بچه داره !!!!

-------------------------------------------------------------

 من: خیلی نامردین تو و بابایی فردا تعطیلین من باید برم سرکارناراحت

پ: غصه نخوووور یه وقتایی باید مردا با هم تنها باشن .برو دخترم برو اداره و غش غش میخنده فسقلی

------------------------------------------------------------

تازه یاد گرفته انگری برد رو با لپ تاپ بازی کنه .

پویا در حال بازی: آهاااااا وووووووو برو ووووووو  (وقتی موفق میشه بزنتشون) یهووووو دیگه دل تو دلم نیست ....دیگه دست خودم نیست!!!!

------------------------------------------------------------

یه کیف کوچیک دارم بندش بلنده سرکار اونو میبرم بندشو مورب میندازم رو دوشم اینجوری:     /

میگه: مامان چرا کج میندازی این کیفتو؟ درستش کن

ینی چه جوری؟              

پ: چجوری چجوری!!!  میگم بهت نمیاد می فهمی؟

-------------------------------------------------------------

خیلی کم دامن میپوشم . واین باعث میشه که یه روز که پسرک مامانو با دامن ببینه بگه: این چیه؟؟؟ خخخخخخ

من: دامنه پسرم قشنگه؟

پ: اصلا بهت نمیاد برو درش بیار همون حالت قبلی بهتر بود!!!!!

------------------------------------------------------------

یه عکس از یاشار سیو کردم تو لپ تاپ دارم به آبجی زهرا نشون میدم و قربون صدقه اش میریم دوتاییقلب

پویا: اوووووووووووه اینو من میشناسمش خاله زهرا دوس وبگاه مامانمه

دیروز یه کیک انگلی بلد هم خریده بود!!!!! حافظه ات توحلقم مادر

------------------------------------------------------------

تلفن خونه هنوز وصل نشده که هیچ حالا حالا ها هم بی تلفن هستیم ظاهرا .ببخشید که یه عالمه عکس دارم ونمیتونم بزارم .

دوستای پرشین بلاگی ببخشید که با سیستم اداره نمیتونم براتون کامنت بزارم ولی پستاتونو میخونم

سپیده جان وبلاگت اصلا برام باز نمیشه عزیزم دلم براتون تنگ شده خییییلی

مراقب خودتون باشین

[صدای اتاق شمارش آراء:] روحانی روحانی قالیباف روحانی روحانی رضایی

روحانی روحانی ولایتی جلیلی روحانی باطله قالیباف روحانی روحانی

روحانی، بچه‌ها اینجارو!! غرضی!!!! (خنده‌‌ی ناظران)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

مامان نازننيها
30 خرداد 92 14:50
چه شيرين زبوني ميكنه اين وروجك طلا٠ ولي پست بي عكس قبول نيست ها
مامان ترنم
31 خرداد 92 9:22
غصه نخوووور یه وقتایی باید مردا با هم تنها باشن .برو دخترم برو اداره
رقيه جان دركت مي‌كنم بعد از شنيدن اين حرف حتما اين شكلي شدي
خوب عصبانيت نداره كه ، تو هم مي‌گفتي : دیگه دل تو دلم نیست ....دیگه دست خودم نیست!!!!



] مرسیییییییییییییی
حاج خانوم
1 تیر 92 0:10
انگار جای پویا و باباش عوض شده ....
اون واست نظر میده


وقتی یکی جای خودشو خالی میکنه شک نکن یکی پیدا میشه که اون جای خالی رو پر کنه....
دو دانشجو
1 تیر 92 11:30
سلام عزیز دلم. بدجور دلم برات تنگ شده بود. ایشااله که روزای خوش و شاد زودتر برسه جیگرم. پویا خوبه؟ اصل حال خودت ؟؟؟؟؟
سلامتیو و شاد بودنتو از خدا میخوام. بوس .روز نیمه شعبان مارو دعا کنیا.


الهی من قربونت بشم که تنها همکه نظر میزارین اسم جفتتونو مینویسین
توالان کدومی؟
مراقب خودت باش فدات شم و زود با خبرای جدید برگرد
دخترشیرازی
1 تیر 92 11:51
بزغااااااااااااااااااااااااااالهههههه قربونت برم که نظر میدی در مورد تیپ مامانت عمو قندان
elham
2 تیر 92 0:04
قربون شیرین زبونی هاشششششششششش
سودا
2 تیر 92 8:24
اگر خدا بخواد یک ختم قرآن برای براورده شدن حاجاتمون در روز نیمه شعبان که مصادف هست با میلاد منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج) به نیت برآورده شدن حاجات همه خواهیم داشت. تو وبلاگم منتظر حضورت سبزتون هستم.
مامان یاشار
2 تیر 92 23:32
حافظه پسرت تو حلق منم. آفرین به این هوش و حواس به خدا. یعنی روانی کلامشم به خدا. عمو قندان اونوقت دخترم!!!!
باور کن تو پیر نمیشی به خدا. هر چقدر حرصت بده بازم از ته دل کیف میکنی و اون نق زدناش جبران میشه.


همینطوره نسترن جان ولی به جان خودم نق نق هاش بیییییییییییش از اندازه هستش تا جایی که هر کی منو میبینه میگه خدا صبرت بده!!!!
مامان خورشيد
11 تیر 92 15:01
اميدوارم هرچه زودتر همه مشكلات باهم و يهويي حل بشه.
بهترين روزات توي اين خونه جديد باشه.

خورشيد شبها حتي اگه كمي دير بخوابه صبح اذيتم مي كنه ولي اگر زود بخوابونمش صبح ها خيلي حالش بهتر ميشه و باهام همكاري مي كنه.


خوب میدونی چیه اینو منم فهمیدم ولی بعضی روزا مشکلم اینه که هر کار بکنم نمیتونم بیدار نگهش دارم و ظهرا میخوابه .اونوقته که باعث میشه شب دیر بخوابه و صبح برنامه داشته باشیم در حد بنزززززز