پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

مریضی

1392/4/4 9:57
نویسنده : مامانی
365 بازدید
اشتراک گذاری

 

پست قبلی عکسه

روز جمعه از صب خوب و خوش بود . اونقدر خربزه دوس داره متاسفانه که حاضره پوستشم بخوره . از صب تا شب مشغول خربزه خوردن بود. شب همکارم و خانمش اومدن دنبالمون بریم شام بیرون و وقتی من و خانمش رفتیم تو مانتو فروشی و اومدیم بیرون دیدیم سه تا آقا یواشکی دارن بستنی قیفی میخورن اونم کنار خیابون!!!!

آقا 10 دقیقه بعد این بستنی با اون خربزه با هم شدن اسید از معده ریختن بیرون تو ماشین زارو زندگیمون کثیف شد....

تا 4صبح بالا میاورد 4بردیمش اورژانس آمپول ضد تهوع زد دیگه بالا نمیاورد ولی تب شدید داشت!!! خدایا ...حالا شده ساعت 5صبح ما هم که 7ونیم باید بریم مهد !!!!

هیچی هی پاشویه هی شربت ...کلا لخ.تش کردم و هی پارچه خیس میزاشتم رو شکم و زیر بغلاش و این روند ادامه داشت تا ساعت 5که بابایی از سرکار برگشت!!! (من مرخصی گرفتم)  مالنا و خاله زهرا هم صبح اومدن پیشمون و این بچه مثل مرده ها افتاده بود از تب منم با آژانس چند تا داروخونه رفتم و تقاضای شیاف استامینوفن بچگانه کردم که حتی تو چشام نیگاه نمیکردن و میگفتن نداریم!!!!

دست از پا درازتر برگشتم خونه . شربت استامینوفن اصلا جواب نمیداد. بابایی که اومد بردیمش متخصص اطفال اونم تایید کرد شیاف نیست اصلن!! نگردین!!! و پنیسیلین نوشت . بابایی توسط یکی از دوستان پزشک رفت و 10تا شیاف از همون داروخونه هایی که نداشتن گرفت!!! و ما پنی سیلین رو نزده برگشتیم خونه . شیافو که گذاشتم تبش اومد پایین . بابایی رفت بخوابه ساعتای 7 بود ولی از دیروز عصر ما دیگه به چشممون خواب نیومده بود . من موندم و بچه ی بیحالی که تبش قطع شده بود و لی بازم بلند نمیشد و میگفت ولم کن خسته هم بزار بخوابم!!!!

ساعتای 9با مامان بزرگش و عمه اش بردیم آمپولشو زد .بماند که چه حرفای زشتی نثار پرستار کرد!!! حرفایی که تا حالا فقط بهشون میگفته: حرف زشت(مثلا میگفت مهدی حرف زشت میزنه ولی نمیگفت مهدی میگه بیشعور!!!)حتی کلمه رو به زبون نمیاورد ولی اونجا خووووب خودشو تخلیه کرد رو سرپرستار . مامان بزرگش هی خودشو میگرفت جلوش که پرستاره نفهمه بعد این سرشو از یه سوراخی اون وسطا در میاورد تو روی پرستاره با یه حالت اینجوریعصبانیوگریه قاطی میگفت: بیشوووووووووووووووور

ینی مردم . رفتم ازش کلی معذرت خواهی کردم برعکس پرستاره یه زمانی شاگرد آی سی دی الم بوده!!!! خاک وچوک....

خلاصه که از دیشب بهتره . بهتر به این معنی که راه میره. سرشو بالا میگیره . وچشاشو باز میکنه . همین ........

از دکترا بدم میاد . از دارو. قرص. دفترچه بیمه.ویزیت....از اینا متنفرم . خدایا سروکارمون رو بهشون ننداز......

پینوشت:::  نسترن جان قربون اون خنده های گل پسرت بشم نمیتونم برات کامنت بزارم اصلا کل پرشین بلاگها کامنتم رو تایید نمیکنن . ببخش سیستم سرکارم مشکل داره عزیزم. ایشالا که دست بابایی خوب میشه و گل پسر بازیگرم هم همیشه تنش سالم باشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (19)

مامان نازننيها
2 تیر 92 11:39
انشاا٠٠٠ زود زود خوب بشه ٠ الهي بميرم حسابي اذيت شده ٠
elham
2 تیر 92 21:07
امیدوارم همیشه خوشب خوش و سلامت باشه
مامان یاشار
2 تیر 92 23:26
الهی من فدات بشم عزیزم. میدونم که همیشه میای پیشمون. میدونم که همونجوری که من تو گل پسرت رو دوست دارم تو هم ما رو هستی خواهر خوبم. کامنت که فقط بهانه است. ایشالا دیگه الان عشقم حالش خوب خوب شده باشه. دورش بگردم من که اونقدر سختش شده بود و اذیت بود که حرفای زشت رو هم به زبون آورده. الهی همیشه بلا و مریضی و حتی بی حالی ازش و ازتون دور باشه. یه ماچ گنده از طرف من بکن که همه مریضی ها رو از تنش در بیاره.




خوب الان من به پویا حسودیم میشه با داشتن همچین طرفداری

خیلی عاشقتونم باورکن دوست نادیده ی من

سودا
3 تیر 92 8:51
دوستای گلم روز ختم قرآن دوشنبه 3 تیر مصادف با نیمه شعبان روز ولادت منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج) هست و حتما باید در این روز ختم رو انجام بدیم از صبح تا ۱۲ شب فرصت دارید که جز مربوط به خودتون رو تلاوت کنید. سهم شما از ختم قرآن تلاوت جزء 21 هست. به یاد داشته باشید که خوندن قرآن به نیت برآورده شدن حاجت خودتون و همه ی کسانی که توی ختم شرکت کردن هست پس موقع تلاوت برای همه دعا کنید. ان شالله با دعای دیگران در حق ما و عظمت کلام قران همه مون به حاجت هامون برسین. خیلی خیلی خیلی ممنونم که توی این ختم قرآن همراهم هستین.
من دخملی با کامی جونم
3 تیر 92 23:21
خیلی نامردی دیگه سر نمیزنی



ندارم رمزتو . مفهومه؟؟؟؟؟
مامان نادیا و محمد امین
4 تیر 92 11:49
سلام عزیزم خدا بد نده امیدوارم زود زود خوب بشه
رضوان
4 تیر 92 13:30
قربون پویایشیرین زبونمممممممممممم
الان حالش بهتره؟؟؟


بهتره رضوان جونم توخوبی؟
مامان گلاب و هلنا جون
5 تیر 92 1:39
ای جون بمیرم واسه این گل پسری که تا میاد یه کم خوش بگذرونه مریض میشه از دل و دماغ همه در میاد
ایشالل زود زود خوب بشه و باز شیرین زبونیاش بنویسی رقیه جون
خیلی دوست میداشتیم ما هم عکس میدیدیم خیلی.....


میدونی گلاب جان چرا هر ویروسی وارد شهر میشه اول اینو میگیره؟؟؟چون غذا نمیخوره وبدنش ضعیفه
الان برات رمز میزارم فدات شم
علی خوشتیپ
5 تیر 92 9:00
سلام خاله جون.من تو مسابقه نی نی شکمو شرکت کردم.به رایتون نیاز دارم اگه از عکسم خوشتون اومد کد 118 رو به شماره 20008080200 اس ام اس کنید. ممنون
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
5 تیر 92 10:22
وااااااااااااااااااااااااای خاله جون مهدی خیلی حرفای زشت میزنه... تو دیگه چرا؟ قربون تو برم ک از درد این چیزارو گفتی خداروشکر ک خوب شدی
مامان نازدونه ها
5 تیر 92 10:42
بلا از پویا جان دور باشه امیدوارم که تا الان خبری از بیماریش نباشه رمز رو فراموش کردم که عکسها رو ببینم
زی زی بانو
5 تیر 92 13:52
آخی ... چقدر بد بچه مریض بشه...

راستی رقیه من ای سی دی ال یک و دو رو گذروندم اما هیچی یادم نیست و کلا فراموش کردم. اخه سال 86 و 87 اینا مدرکشو گرفتم. میخواستم ببینم الانم همون افیس قدیمی رو درس میدن برای آی سی دل ال؟

من بخوام آفیس جدیدرو خوب و کامل یاد بگیرم باید چیکار کنم؟
کلاس نمیخوام برم چون همون موقعم یادمه هزینش بالا بود. کتاب باشه تو خونه خودم تمرین کنم بهتره. چون مدرکشام دارم امتحانم قرار نیست برم. فقط بحث یادگیریه. کتابی هست برای آفیس جدید؟ یه کتاب خوب . در حد همین کتابی که برای امتحان میخوندیم و کامل بود.


زینب جان سال 86 آفیس 2003تدریس میکردیم الان 2007
بهترین کتاب برای 2007 کتابهای دیباگران تهرانه .وردو اکسل و... جداجدا هستش و عالیه خودت تو خونه راحت یادمیگیری وقتی مدرکشو داری دیگه مهم نیس چه ورژنی بوده مدرکه دیگه و به قول خودت فقط بحث یادگیریت مهمه که خودت یادمیگیری
فاطمه_من و همسرم و یه دنیا...)
5 تیر 92 20:46
بلا دوره ان شالله...
م (خط خطی های خوانا)
5 تیر 92 22:27
اخی
پویا جونی
خوبی الان خاله؟
ایشالا هیچوقت مریض نشی


خوبه مرضیه جان ممنونم ازت خاله ی مهربون
حامد
6 تیر 92 9:42
همینو بگو اصلا میاورد میداد به من خدایش آقا هم خیلی خوشحال میشد


اصلا چرا شما؟میداد به من...جان خودم
مامان ترنم
6 تیر 92 9:45
بلا به دور باشه عزيزم. الهي دورش بگردم كه اينقدر گل پسر اذيت شده.
مامان ترنم
6 تیر 92 9:46
البته رقيه جون شما رو هم يادمون نرفته . شما هم خسته نباشي از اين همه پرستاري مامان مهربون.
زی زی بانو
8 تیر 92 14:31
آهان اره یادم اومد منم دیباگران تهران خوندم اون موقع ها. 7 مهارتشم یادمه خوندم.

الان این ورده که خیلی جدیده 2010 نیست؟

همین 2007 آخریشه. من همین جدیترین ورژنه رو میگما

که همش تبدیل شده به شکل.
والا من با هون نوار نوشته ها راحت تر بودم

به خاطر این ازت پرسیدم که چند وقت پیش یه کار خیلی خوب پیدا کردم. با حقوق بالا و بیمه و ساعت کاری عالی. برای قسمت کارگزینی یه کارخونه بود. بعد طرف گفت باید آخرین ورژن رو فول باشی. منم که عادت ندارم با این ورژن جدیدا. خیلی ناراحت شدم نتونستم برم سر اون کاره. گفتم الان که باردارم کم کم تو خونه یاد بیگرم و تمرین زیاد کنم که روون بشم و یه چیزی لازم دارم نیاز به فکر نباشه و سریع برم سراغ گزینه اصلی. که اگه دوباره کار خوب به تورم خورد به خاطر این چیزا از دستش ندم


زینب جان 2010 آخریشه ولی جایی تدریس نمیشه هنوز هرکی یاد گرفته خودش یادگرفته
الان سرفصل مدارس و آموزشگاهها 2007هستش
مامان خورشيد
11 تیر 92 14:58
آرزو مي كنم ديگه پيش نياد. برا هيچكدومتون.
هميشه پست هاي شاد و سرحالت رو بخونم.


وهمچنین برای تو و دختر گلت