یه نموره نق نق
این همه شیرین زبونی خوندین کیف کردین اون روی پویا رو هم داشته باشین:
85% طول روز اینجوریه :
ظهره .هواگرمه 38درجه!!!! میرم مهد دنبالش و میاد بیرون و شروع میکنه به نق نق!!! میگم بریم برات بستنی بخرم .میخنده و میگه باشه
میره تو سوپر و در فریزرو مثل یخچال خونه باز میکنه میخواد 4زانو بزنه توش که مرده میگه : عمو جان اول انتخاب کن بستنیتو بعد درشو باز کن بردارش ...
آقا دیگه شروع میشه..... داااااااااااااد بیدااااااااااااااد میگم خوب مادر من بگو کدومو میخوای من بهت بدم ؟دااااااااااااااااااد میزنه فقط!!!!
اونقدر خسته ام و از گرما وکار سرم درد گرفته صبحانه هم نخوردم! الانم ساعت 1ظهره . یه بستنی خودم انتخاب میکنم میدم بهش .جیییییییغ میزنه و نمیگیره .دستشو میگیرم میگم بیا بریم خونه تو بستنی نمیخوای اگه میخواستی همونو میگرفتی ازم . میگه من میخواستم خودم انطباق!! کنم
خوب مادرجان انتخاب کن بعد بگو من بهت بدم
نههههههههههههههههه باید خودت درو باز کنم تو منو اذیت میکنی.....
خدایا من کجا اذیتت میکنم از اون موقع اگه بستنی رو برداشته بودی تا حالا خورده بودیش چرا این کارا رو میکنی آخه؟
حالا شده ساعت 1ورب ما کنار خیابون وایستادیم نه میاد خونه نه میره تو سوپر....
مغز سرم داشت میپوکید تو آفتاب. خودشم همینطور.
خوب پدرت خوب مادرت خوب بردار یه بستنی و بخور حالشو ببر این کارا چیه آخه؟ آخرش هم برگشت تو سوپر و خودش دروباز کرد وبه سرعت نور یه بستنی برداشت و درو بست . و روکرد به آقای مغازه : تو میخوای منو دق بدی....تو به مامانم گفتی منو اذیت کنه.. چرا نمیزارین درو باز کنم خودم انطباق کنم هان؟؟؟ینی کم مونده دوباره بگه بیشووور.....
تازه وقتی میریم خونه تا 4 ساعت: تو منو اذیت کردی. تو نزاشتی انطباق کنم.تو.....
گاهی خسته میشم ...خیلی خسته......