پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

یه نموره نق نق

1392/4/6 10:10
نویسنده : مامانی
285 بازدید
اشتراک گذاری

این همه شیرین زبونی خوندین کیف کردین اون روی پویا رو هم داشته باشین:

85% طول روز اینجوریه :

ظهره .هواگرمه 38درجه!!!! میرم مهد دنبالش و میاد بیرون و شروع میکنه به نق نق!!! میگم بریم برات بستنی بخرم .میخنده و میگه باشه

میره تو سوپر و در فریزرو مثل یخچال خونه باز میکنه میخواد 4زانو بزنه توش که مرده میگه : عمو جان اول انتخاب کن بستنیتو بعد درشو باز کن بردارش ...

آقا دیگه شروع میشه..... داااااااااااااد بیدااااااااااااااد میگم خوب مادر من بگو کدومو میخوای من بهت بدم ؟دااااااااااااااااااد میزنه فقط!!!!

اونقدر خسته ام و از گرما وکار سرم درد گرفته صبحانه هم نخوردم! الانم ساعت 1ظهره . یه بستنی خودم انتخاب میکنم میدم بهش .جیییییییغ میزنه و نمیگیره .دستشو میگیرم میگم بیا بریم خونه تو بستنی نمیخوای اگه میخواستی همونو میگرفتی ازم . میگه من میخواستم خودم انطباق!! کنم

خوب مادرجان انتخاب کن بعد بگو من بهت بدم

نههههههههههههههههه باید خودت درو باز کنم تو منو اذیت میکنی.....

خدایا من کجا اذیتت میکنم از اون موقع اگه بستنی رو برداشته بودی تا حالا خورده بودیش چرا این کارا رو میکنی آخه؟

حالا شده ساعت 1ورب ما کنار خیابون وایستادیم نه میاد خونه نه میره تو سوپر....

مغز سرم داشت میپوکید تو آفتاب. خودشم همینطور.

خوب پدرت خوب مادرت خوب بردار یه بستنی و بخور حالشو ببر این کارا چیه آخه؟ آخرش هم برگشت تو سوپر و خودش دروباز کرد وبه سرعت نور یه بستنی برداشت و درو بست . و روکرد به آقای مغازه : تو میخوای منو دق بدی....تو به مامانم گفتی منو اذیت کنه.. چرا نمیزارین درو باز کنم خودم انطباق کنم هان؟؟؟ینی کم مونده دوباره بگه بیشووور.....

تازه وقتی میریم خونه تا 4 ساعت: تو منو اذیت کردی. تو نزاشتی انطباق کنم.تو.....

گاهی خسته میشم ...خیلی خسته......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

مامان یاشار
6 تیر 92 10:13
بچه های باهوش اینجوری میشن دیگه خواهر جون. اشکال نداره بزرگ میشه یادت میره. ایشالا که قدر مامان مهربونش رو همیشه بدونه


آره خیییلی از نق هاش سراینه که خیلی میفهمه گاهی بهش میگم مادر جان بدنیس آدم یه کم خنگ باشه ها
میگه: خننننک؟؟؟
مامان ترنم
6 تیر 92 10:23
خوب از اول مي‌زاشتي خودش انطباق كنه .
اصلا مي‌دوني چيه ؟ همش تقصير اين مغازه دارهاي بداخلاقه كه حق انطباق رو از اين بچه‌ها مي‌گيرن.


آره خداییش مغازه داره رفت رو اعصابم منم سر بچه خالی کردم صدالبته اونم سر من خالی کرد
elham
6 تیر 92 10:56
قربون انطباق گفتنش
زی زی بانو
6 تیر 92 13:47
مامان حسین جون
6 تیر 92 14:07
سلام دوستان گلم حسین جون وپسرخاله ش محمدیزدان جون درمسابقه جشنواره تابستانی نی نی وبلاگ شرکت کرده دوستان عزیزم اگه می تونید باارسال یک اس ام اس باقیدکد202 203 به شماره 20008080200بهشون رای بدین لطفا کدها رو همینجور که نوشتم بنویسین بدون خط فاصله یا هر علامت دیگه ای از لطف شما سپاسگذارم
مرد کوچک من
6 تیر 92 20:40
اگه این اذیتاشون نباشه که شیرین زبونی و خوشیهاشون به چم نمیاد
مامان نازدونه ها
7 تیر 92 13:01
بگو تا وقتی انتخاب کردن رو یاد نگرفتی ح من باید بجات انطباق کنم
آزاده
8 تیر 92 8:37
دوست خوبم سلام
وبلاگ شما رو امروز از وب بهراد پیدا کردم و دیدم.
خیلی جالب بود، گل پسرت هم ماشالا خیلی بانمکه
جالب تر این که توی نظرات وبلاگ بهراد خوندم که بیرجند هستی. (و ما هم اینجاییم!)
خیلی ذوق کردم که بالاخره یه دوست وبلاگی از شهر خودمون دیدم.
خوشحال میشم اگه به وبلاگ ما سر بزنی و اگه دوست داشتین لینک هم بذارین.(منم با اجازه لینکت می کنم)


آزاده جان سلام
عزیزم وبلاگتو لینک کردم و پسرکت روهم دیدم
خوشحالم که منم یه دوست بیرجندی پیدا کردم
فقط منو ببخش که نمیتونم برای پرشین بلاگها کامنت بزارم سستمم خطا میده
روی ماه گل پسرتو ببوس
کجای بیرجند هستین شما؟
مامان خورشيد
11 تیر 92 14:56
مي دوني مي ترسن يه وقت خداي نكرده ما خوش بحالمون بشه كه انقدر خوشمزه ان.
بيشتر اوقات وقتي ما خسته ايم انگار مي فهمن و تمام تلاششون رو مي كنن ديوونمون كنن. سعي كن آروم باشي در 90% اوقات بهتر جواب مي ده.


اووووووووووه . واااقعا درسته . نه مثل اینکه همه درگیرن با این فسقلیا