عیدتون مبارک
خوب بالاخره با هر سختی ای بود ماه مبارک رو با کمی موفقیتپشت سرگذاشتم و تموم شد.
صبح جمعه همه خونه مادرشوهر صبحانه دعوت بودیم کله پاچه .آخ که چقدر این زن خوشمزه میپزه این غذارو جای همه ی دوست داران کله پاچه خالی
روز جمعه به تمیز کاری اساسی گذشت که در ایام ماه مبارک فقط بخور و بخواب بود دیگه.... و صبح شنبه هم عموی پویا گف میخواد بره شوکت آباد اتوبوسشو یه آبی بزنه و تمیز کنه ما هم همه نهار رفتیم بیرون و بساط چای و کباب و....
خیلی خیلی خوش گذشت این دو روز.پسرکم توی جوی آب میرفت و میومد و هی باخودش حرف میزد میگم بسه بیا بیرون برم لباس بیارم عوض کنی مث بچه آدم بشین. میگه مامانی فعلا که پاهام کثیفه دارم میشورمشون. آبشم خیلی سرده حال میده... بعدانا میام بچه ی آدم میشم
ودیگه بگم که خدا به مردم پاک و قشنگ بیرجند یه هوای صدبرابر پاکتر و قشنگتر هدیه داده این روزا. یه بارون بی نهایت طولانی که هم دل مردم رو صاف کرد هم همه ی گردوخاک شهروگرفت و شست و برد و یه هوای مطبوع و قشنگ که من خیییلی دوسش دارم. خدایا میدونم که میدونی مردم بیرجند خیلی مراعات میکنن و خوبن ...ممنونم ازت
خیلی از اطرافیان که تو ماه رمضون رفتن شهرای بزرگ و برگشتن (نام نمیبرم دقیقا کدوم شهر!!!) میگن ظاهرا خیییلی طبیعی بطری های آب معدنی دست مردم بوده و به راحتی تو شهر قلپ قلپ آب میخوردن
ومن اینجا یه روز یه خانومی رو دیدم که داشت له له میزد تابلو بود ماه آخر بارداریشه. بهش میگم تو که فدات شم از شکمت معلومه الانه که بچه ات بیافته خوب یه آب معدنی بخر بخورد چه عیبی داره.میگه نه خواهر جون . زشته بچه ام یاد میگیره فردا اونم بی احترامی میکنه به این ماه. به این اعتقاد.......
عاقا! اصلا منو بکشین از بیرجند نمیرم اصرار نکنین خخخخخخخخخ
میام باعکس