پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

یه روز خیلی بد . فقط برای تو

1391/4/26 1:02
نویسنده : مامانی
471 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرکم

دیشب یه کمی تب داشتی تا صبح هی بیدار میشدم و بهت شربت استامینوفن میدادم و خوب میشدی و انگار یکی منو کوک کرده باشه هر چند ساعت از جا می پریدم و بهت دست میزدم ببینم داغی یا نه

صبح بردمت مهد و حالت بدک نبود . ساعتای 11 زنگ زدم مهد حالتو بپرسم که گفتن یه نیم ساعتی میشه خیلی تب کردی و افتادی منم نفهمیدم چجوری خودمو رسوندم مهد.جالبه خونه 2 قدمی مهد بود ولی من فقط گازو گرفتم به طرف بیمارستان!!!!  وقتی رسیدم یادم اومده نه پول برداشتم و نه دفترچه بیمه!!!

خوب گفتم آزاد ویزیتت کردن و تو حالت خیییییییییییلی زیاد بد بود و اصلا نمی تونستی سرتو بلند کنی و من واقعا نمی فهمیدم دارم چیکار میکنم .

دوباره برگشتیم خونه پول برداشتیم و رفتیم داروهای پسرمو گرفتیم

میون راه دوبار بالا آوردی که دادت بلند شد که واااااااااااااااااای دارم سرفه میکنم!

و منم میگفتم عیبی نداره عزیزم این آشغالا باید از شکمت بیان بیرون که خوب بشی.... و وقتی می دیدی من بغض دارم و ناراحتم می گفتی : مامان ببین الان دیگه خوب شدم (قربون اون دل مهربونت برم که تو همون حالت هی به مامانی دلداری میدی عزیزم) و سعی می کردی بخندی در حالی که هییییییییچ لبخندی به صورتت نمیومد و از بی حالی میافتادی

1.5 رسیدیم خونه شربتارو دادم بهت وشروع به پاشویه کردم که بعد گذشت یکی دو ساعت بدک نشدی یه کمی سرد شد.فقط یه کم . در نتیجه تا راس 6.5 این عمل ادامه داشت

باباجون هم  زودتر از اداره اومد و کنارمون بود. و هردومون دورت می گشتیم و قربون صدقت میرفتیم وتو هم لووووووووووووووووووووووس

الان که دارم اینا رو می نویسم روی پاهام تکونت میدم! بازم داغ شدی

بعدازظهر خوب بودی ها باز نمی دونم الان چی شد!

داروها رو ادامه میدم و دعا میکنم امشبو راحت بخوابی چون ظهرهمش تو خواب من پارچه خیسومی ذاشتم رو شکمت و نتونستی خوب بخوابی فدات شم

--------------------------------------------------------------------------------

فردا نوشت:

دیشب تا آخر شب تا جایی که میشد بیدارت نگه داشتم و باهات بازی کردم تا خوب خسته بشی و آخر به جایی رسیده بود که خودت پارچه رو برمی داشتی خیس میکردی و رو شکمت میذاشتی! کم کم داشت به مرحله آب بازی میرسیدقلبفهمدیم حالت بهتره که بلند شدی و..........

کل داروهاتو سرساعت بهت دادم و تا صبح چند بار بلند شدم و بهت دست میزدم و .......... . یه لحظه نصف شبی میگی : مامان مگه من اسباب بازیتم با من بازی میکنی !!! (من همش به بدنت دست میزدم زیرگردن - شکم - پشت و پارچه ی خیس می ذاشتم) گفتم نه مامان تو عزیزمی-  تو:لبخند   نفسمی - قیافه تو: نیشخند  خوشکلمی   تو:خیال باطلمژه   بعدش گفتی مامان تو هم عسلمی! من: ماچ

  امروزم پنج شنبه است و شکر خدا باباجون تعطیل . منم صبح آروم پدر و پسر و به خدا سپردم و اومدم سرکار .

خدا کنه امروز دیگه خوب خوب بشی عزیز مامان که دیروز خیلی ترسوندیم

هنوز اون صحنه تو ماشین یادم میاد که از بی حالی نمی تونستی تکون بخوری دلم یه جوری میشه

یه کادو هم واسه خاله هدیه مهد خریدم که شنبه براش ببری طفلی ظهر که اومدم دیدم لباساتو در آورده داره پاشویت میکنه . وقتی بهت گفتم مامان جان ببخشید که مریض شدی و من نبودم . گفتی: نه مامانی من تنها نبودم خاله هدیه خیلی مهربون بود داشت منو می شورد!!!!(می شست)ماچ

--------------------------------------------------------------------------

خدایا !

 همه بچه ها رو برای پدر و مادراشون نگه دار و همیشه سالم و سلامت  باشن . آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (26)

fazeli
25 تیر 91 11:13
سلام،ان شاالله که بهتر باشه ،راستی ایمیلی که زدی آدرسش مال خودته؟


سلام مریم جان . ممنون آره ایمیل خودمه
13 هستم!
25 تیر 91 18:21
آخی، چی کشیدی واقعا. خیلی سخته
ایشالله پویاجون الان بهتره؟
راستی، میشه وبلاگمو با اسم خودش ادد کنی؟ اینجوری یکم تابلوئه


فدات شم دوست من چشم امر دیگه ای باشه؟ همین الان اسمشو درست میکنم عزیزم
مهشید
26 تیر 91 0:53
سلام خاله جونم آخ الهی بگردم من خدابدنده ایشالاداداشی پویاجونم خوب خوب شه ویه خسته نباشیدبه خاله ی گلم تب خیلی خطرناکه خوب کاری کردیدسریع بردینش دکتر
خاله جون آپم بایه خبرخوب


سلام مهشید جان خوش اومدی عزیزم . الان میام پیشت
سودا
26 تیر 91 9:04
بالاخره شددددددد
حال پويا چطوره؟؟؟


بد نیست عزیزم . ممنونم سودا جان. فقط خیلی دلم میخواست یک هفته لااقل نبرمش مهد که نمیشه
پارميدا
26 تیر 91 15:30
سلام
از شما دعوت مي كنم سفري كوتاه رو با وبلاگ پارميدا تجربه كنيد........
حال پويا جان بهتره؟؟؟


سلام عزیزم ممنون خوبه الان میام پیشتون ممنون از دعوتت
مامان بهراد
27 تیر 91 2:38
امیدوارم هر چی زودتر پسرک ما خوب بشه
دعات خیلی قشنگ بود انقدر که اشک تو چشمام جمع شده
واسه بهراد منم دعا کن


چشم فاطمه جان من همیشه برای همه ی بچه ها دعا میکنم هیچوقت برای پویابه تنهایی دعا نکردم .البته اگه دعام مستجاب بشه
امیدوارم بهراد عزیزم همیشه سالم . صالح . پیروز و قدربدون زحمتای تو مادر مهربون باشه . بدونه روزهایی بوده که تو از صبح که بیدار میشی تا آخرین نفسی که میخوابی به فکر اون - خوشحالی اون - راحتی اون و حتی ایده ی جدید برای وبلاگ اون بودی


مامان نادیا
27 تیر 91 9:27
سلام
بلا دور باشه
امیدوارم دیگه خوب خوب شده باشه


فدات شم عزیزم . نادیا و نی نی خوبن؟ الان میام پیشت عرض ارادت
خاله ساناز
27 تیر 91 13:26
مامان پویا سلام آدرس وبلاگ ما عوض شده
به ما هم سر بزنید


سلام خاله ی مهربون . چشم همین الان میام پیشتون و آدرستم عوض میکنم عزیزم


چرا این آدرس جدید وارد نمیشه پس؟
پارميدا
28 تیر 91 10:19
بفرماييد كيك.......


بدو اومدم
مامان بهراد
28 تیر 91 12:15
ممنون عزیییییزم حتما مستجاب میشه


انشا الله فاطمه جان
اسما
28 تیر 91 14:23
به دستت رسید یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟: بی تو هرگزززززززززززززX


مرسی اسما جان . می دونستم دوست خوبی هستی.آره رسید

اسما
28 تیر 91 23:56
مگه شک داری


نه عزیزم.


اسما
29 تیر 91 16:47
اپم


اومدم
مرد کوچک من
30 تیر 91 13:14
این روزا خیلی کم پیدا هستی عزیزم


سلام دوست من . شرمندتم اگه کوتاهی میکنم . هر وقت آپ میکنی خبرم کن . الانم میام خدمتت
مرد كوچك من
31 تیر 91 9:43
سلام به روي ماهتون فرارسيدن ماه مهماني خدا بر شما مبارك
مسافر پرواز رمضان، پروازت بي خطر! سهم سوغاتم يادم در وقت دعا، رمضان مبارك و التماس دعا


قربونت برم مهربون من . ماهم التماس دعا داریم
مادر کوثر
31 تیر 91 10:15
سلام مامانیه مهربون
ماه خدا، بهار قرآن مبارک
امیدوارم پویا جون همیشه سلامت باشه
ممنون که به ما سر زدید
شاد و سلامت باشید


خواهش میکنم عزیزم . تا باشه از این دید و باز دیدا دوست مجازی من
مامان ساينا
31 تیر 91 14:16
قربون اون شيرين زبونيت ...موقع مريضي هم عسلي


مرسی مهربونم ممنون که بهمون سر زدی خوشحالم که دوستای خوبی دارم
خاله ساناز
1 مرداد 91 0:32
مامان پویا خوشحال میشیم سری به ما بزنید پویاجون ببوسید


سلام عزیزم . تو کامنت قبلیتم گفتم من نمیتونم این آدرسو باز کنم خطا میده . چرا؟


خاله ساناز
1 مرداد 91 18:03
مامان پویا الان دیگه آدرس ما درست شد اشتباه تایپی بود درست شد

قربونت برم عزیزم الان لینکتونو درست میکنم. ومیام پیشتون
زهره مامان آریان
3 مرداد 91 2:28
امیدوارم همیشه سلامت باشی عزیزم.
مامانها هم کمتر از بچه ها زجر نمی کشن وقتی که مریضن
خسته نباشی خانومی


سلام دوست گلم . آره بابا آدم حاضره خودش مریض شه ولی بچش نه .ممنون که اومدی عزیزم
لیلی مامان یونا
3 مرداد 91 10:28
سلام خوب هستید ؟ پسری خوبه بهتره ؟


سلام لیلی جان ممنونم . خوب خوبه . گل پسرشما خوبه؟
اسما
4 مرداد 91 0:21
گجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کم پیداییی


سلام . باور کن حالی برام نمی مونه . حالا امروز یه پست میزارم ببینی
مرد كوچك من
4 مرداد 91 8:56
پس چرا ريدر نشون داد كه اپ كردي؟ خبري نيست كه؟!!
گل پسري چطوره؟


درست گفته - ثبت موقت بود عزیزم الان بیا ببین
مادر کوثر
4 مرداد 91 9:56
سلام عزیزم
ممنون از حضورت
طاعاتتون قبول


طاعات شما هم قبول
مامان کوروش
4 مرداد 91 15:05
سلام عزیزم ممنون که پیشم میای ای جان بمیرم من خیلی بده بچه رو اب میکنه این تب واسهال استفراغ امیدوارم زودتر خوب بشی پویا جون


متشکرم عزیزم.
zi zi
7 مرداد 91 19:06
khoshhalam hale pouya khoob shode

rasti shoghlet chie?


سلام عزیزم .
اول بگم لینکت کردم
مدیر اجرایی هستم توی یه دفتر اتحادیه
شغل اصلیم مربی کامپیوتر تو فنی حرفه ای هستش که چون اونجا فقط مثل حق التدریسا بهم پول میدادن و بیمه نمیکردن و خیلی هم با معلمای آموزش پرورش کارش متفاوت بود دیگه نمیرم.
یه 6 سالی تدریس کردم . 2 سالی هم هست اینجام