پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

آخرین اخبار - چند عکس

1391/5/23 23:08
نویسنده : مامانی
473 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

اوضاع و احوال تقریبا رو به راهه

امسال بابایی یه لطف بزرگ در حقم کرده و از شب 19 تا 23 از ساعت 10 تا 12 پویا رو تقبل کرده که من با خیال راحت برم روضه . این چند شب که امشبم دیگه میشه آخریش از عمرم حساب نشده . بسکه بهم چسبیده

پویا رو سالای پیش گاهی با خودم می بردم و کل مدت مجبور بودم دنبالش راه برم یا تو حیاط خونه ی مذبور گربه بازی کنیم یا قرآن به جای اینکه رو سر من باشه رو سر اون بود و گاهی تو دهنش!!!!

این شد که گفتم امسال باااااااااااااااید بعد 3 سال یه احیای درست و حسابی برم که امیر جونم همکاری کرد دستش درد نکنه.

-----------------------------------------------------------------------

واما مهمونیا : یه شب کل خانواده خودمو دعوت کردم داداشا آبجیا دایی ها و خیلی خیلی خوش گذشت و البته خسته شدم

یه شبم تو همین هفته اهالی آقای شوهر میان و خیالمون راحت میشه

نگذریم از این نکته که خودمونم دائما در حال مهمونی رفتن و بخور بخور هستیمخوشمزه

------------------------------------------------------------------------

اینم یه چند تا اصطلاح جدید آقا پویای سه سال و 8ماهه:

*عمو محمد دلش برام زیاد کرده! پر پر -----> گمونم منظورش این بود که عمو محمد دلش برام تنگ شده خیلی زیاد

*وقتایی که هر چی میگه گوش میدم: همش حرفش همینه : مامان جان چشم! مامان من دوست دارم !!!! مامانی قربونت برم از خود راضی

*تا یه چیزی بگه و بگم نه : واااااااااااای داری اذیتم میکنیییییییی چرا شلوغ بازی در میاری فسقلی!!!!!!! اینا قطعا اصطلاحات خاله های عزیز مهدکودکه...مژه

*تازگیا عشق اینه که به وسایل بابایی دست بزنه  مثلا میره خودشو میندازه رو بالش بابایی و میگه مامان برو به بابا بگو من رو بالشش خوابیدم . وقتی بابایی میاد هم هر هر میخنده و میگه : بیا حسابمو برررررررررررررسخنده  وکلی پدر و پسر بازی میکنن

 

 *شاعر هم شدن جدیدن همش تک بیتیه :

من سوسک ویشکی هستم      مامانه از من بدش میاد!خنده

باهم میرن به جنگل                   خرگوش و گاو وکرددناز خود راضی

 

*بابایی داشت انگور میخورد.پویا جان بیابخور.یه دونه گذاشته تو دهنش بعد چند ثانیه سالم در آورده ! بابا میگه : باید دندون بزنی که تو دهنت له بشه . اینجوری ... امتحان کن  . پویا: اصلا جالب نیست!!!!!!نیشخند

*بابایی و پویا دارن با هم کشتی می گیرن که یهو برمیداره میگه: بابایی جون مادرت نکن جوووووووون مادرتماچ

---------------------------------------------------------------------------------------------

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (18)

مامان بهراد
22 مرداد 91 12:06
وای عزیزم خاله......
چه شیرین زبون شده این پسر....
:
X


آره فاطمه جان بد زبونی درآورده فسقلی
مامان نادیا
22 مرداد 91 12:25
سلام
عزاداریهاتون قبول
دست آقا ی همسر هم بابت همکاری درد نکنه



سلام عزیزم خوبی؟ نی نی چطوره؟ مرسی
اسما
22 مرداد 91 13:05
قبول باشه عزیزم.امیرم دو شبشو با باباییش بود ویه شب بردمش همون یه شب پدرمو دراورد.....دست بابایی هم درد نکنه....منم دعا کردی یانه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟الهی بگردم این شاعرو.. رقیه جون مادرت محکم ببوسش


سلام اسما جان خوبی؟ دست باباها درد نکنه امسال کولاک کردن . آره برا همه ی دوستان دعا کردم
چشم حتما
زهر
22 مرداد 91 18:28
ای جان خیلی بامزه بود...


مرسی زهرا جون . فدات شم
13 هستم!
22 مرداد 91 20:54
سلام عزیزم.
ههههههه، تووو احیا گربه بازی میکردین؟؟
بابایی بیا حسابمو برس؟!
خیلی باحال بود. بازم از شیرین زبونیای پویا ورووجک بنویس


سلام.آره بابا هنوز کجاشو دیدی
مامان یاشار
23 مرداد 91 11:20
جون دلم با اون جووون مادرت گفتنش ضعف کردم براش. زود عکساشو بزار آخه دلمون تنگ شده بابا خوش به حالت که احیا گرفتی ما که اصلاً نتونستیم. ایشالا سال بعد


ایشالا سال دیگه نسترن جان منم 3 سال اولو نتونستم
سودا
23 مرداد 91 11:53
آخر نازيييييييي
اصلا جالب نيست
بلا


می بینی توروخدا؟
مامان ساينا
24 مرداد 91 11:40
ماشا... چه شيرين زبون...بازيهاي پدر وپسر تماشاييه...هميشه لبتون پرخنده و سفرتون پر بركت....التماس دعا


ممنونم دوست خوب من . شماهم همیشه شاد باشین انشااله
زهرا
24 مرداد 91 11:57
وای این پیسره رو ببینین چه نازه


چشات ناز می بینه عزیزم ایشون کجا دختر ملوس شما کجا
آسمان آبي
25 مرداد 91 10:24
خوشحالم كه تونستي يه احياي درست و حسابي بري. من كه بعد از تولد آرمان تا الان همه احياهام بيشتر بچه داري بوده تا احيا. امسال هم اينقدر آرمان هي منو صدا زد كه آخر سر پشيمون شدم و خوابيدم
عكس هاي پويا جون خيلي خوشگل شده خصوصا اولي. واسه بچه اسفند دود كن


لطف داری عزیزم . من با خودم میگم پویا بشه اندازه آرمان دیگه راحت میشم . مثل اینکه این قصه سر دراز دارد آره.......؟ خدا به مادرا صبر بده
زهرا
25 مرداد 91 11:24
شما بی نهایت به ما لطف دارین.


قربونت برم زهرا جان
مرد كوچك من
25 مرداد 91 14:07
سلام عزيزم
عبادات شما قبول درگاه حق
اي جان به اين پسر خنده رو
چه خوبه كه آقايون خونه همكاري كنن باهامون تا بتونيم بعضي وقتا رو به خودمون اختصاص بديم


آره خیلی خوبیه دستش درد نکنه
لیلی مامان یونا
27 مرداد 91 14:42
ای جاااانم این عکسا رو که میبینم گل پسر خیلی شبیه خودتونه مگه نه ؟


مرسی لیلی جونم . ای بابا بیشتر به عموش رفته یه کمکی هم شبیه منه
13 هستم!
28 مرداد 91 9:47
دلتنگی یعنی : روبروی دریا ایستاده باشی اما خاطره ی یه خیابون خفه ات کنه !


خیلی جالب بود ها............. عزیزمی
مامان کوروش
29 مرداد 91 1:38
سلام عزیزم ممنون که به وبم میایی ولی من کم لطفم جبران میکنم پویا جون رو ببوس


قربونت برم شما خیلی هم لطف داری عزیزم
13 هستم!
29 مرداد 91 10:21
سلااااااااااام
عیدت مباااااااارککککککک


فدات شم عید تو هم مبارک
مامان ياشار
29 مرداد 91 13:57
عيدت مبارك دوست جونم. هميشه خوش باشي عزيز دلم. اين مال خودت بود اينا هم مال پويا خوشگله


مرسی عزیز جون
زی زی
21 شهریور 91 10:54
رمز جدید