پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

سفر + بخیه

1391/6/1 23:16
نویسنده : مامانی
474 بازدید
اشتراک گذاری

امروز سر کار بودم از مهد زنگ زدن بیاین که لپ پویا یه کمی............ زخمی شده!!!!

حالا من هی حرص میخورم هی این لامدهبا نمیزارن برم!!!!!

زنگ زدم باباجون رفت پسرمو از مهد برداشت. 5 دقیقه بعد زنگ زدم حال پسرکمو پرسیدم میگه : کلا چشمش کبوده و زیر چشمش چاک خورده!!!!! (یه کمیٍ مهد کودکا رو داشته باشین!)

خلاصه اینکه منم زودتر اومدم خونه و وقتی من رسیدم گل پسرم خواب بود و بابایی زخمشو باند پیچی کرده بود

عصری یه عقد دعوت بودیم و رفتیم که دیدم از زخم پسرم خون میاد . طاقت نیاوردم و زنگ زدم به امیر و اومد بردیمش بیمارستان. گفتن باید بخیه بخوره!!!!!

چشمام سیاهی میرفت . حالم هنوز بده و بدنم میلرزه . اسماء جان اونجا یاد تو افتادم که وقتی قرار بوده بچه 40 روزتو عمل کنن چه حالی داشتی . یا هم یاد مامان کوروش که گفت واسه دندونای کوروش بیهوشش کردن و دندوناشو خوب کردن!!!!

خلاصه که تاب نیاوردم و از اتاق رفتم بیرون . بابایی موندو دکتر و یه پرستار

صدای جیغت تا کجا میومد . بیشتر ترسیده بودی چون بیحس کرده بودن و قطعا درد نداشت ...

هی حرص خوردم هی حرص خوردم یه لحظه دیدم میگی: مامااااااااااااااااااان خواهش میکننننننننننننننننننم

دیگه طاقت نیاوردم اومدم تو اتاق که با یه صحنه فجیع مواجه شدم و حالم داشت بد میشد که بابایی گفت : برو بیرون نیا تو

خلاصه به هر جوری بود تموم شد. الانم که دارم اینا رو می نویسم میگی: بابا این چسبا رو از صورتم بکن که من خوشحال بشم!!!!ناراحت

الهی دورت بگردم پسر نازم که نصف عمر میشیم با این مریضی های تو

الهی هیچ پدریا مادری مریضی بچشو نبینه . خود آدم مریض شه بهتره تا بچه

------------------------------------------------------------------------------------------------------

واما سفر

فردا رو هم هنوز میرم سر کار ولی پویا و باباش تعطیلن . ظهر میان دنبالم و از همونجا راهی شمال میشیم ایشالا

نمی دونم این دم سفر چرا پویا اینجوری شد و امیر سرماخوردگی گرفت و.....

خدا کنه به خیری و خوشی بریم و برگردیم از همتون التماس دعا دارم

ایشالا اگه خدا بخواد با یه دل خوش با یه عالمه عکس و خبر از سفر برمیگردم پیشتون دوستای خوبم.دلم برای همتون تنگ میشه

فعلا بای

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (14)

فریبا مامان حسام
1 شهریور 91 23:51
چه فسقلی نازی دارید.
خدا حفظش کنه.
پیش ما بیاید خوشحال میشیم.


سلام عزیزم حتما پیشتون میام ممنون از حضورت
پارميدا
2 شهریور 91 8:28
سلام عزيزم من مريض بودم و يك ماهي نبودم.الان با شوق وبلاگت رو باز كردم بميرم دركت مي كنم چه حسي داشتي!!!!!!!خوب مي شه نگران نباش بچه همينطوري بزرگ مي شه و ما هم اينطوري پير مي شيم درسته؟؟؟؟
سفر خوش بگذره..


سلام دوست خوبم آره میدونم حالت بد بود الان بهتری؟
حالا با یه پست سفر میام یه کم حالمون بهتره
13 هستم!
2 شهریور 91 10:01
وااااااای چقد دردناک بود
چقد اذیت شدین،هم تو هم پویا و هم باباش
واسه چی اینجوری شده بود؟؟
ایشالله سفر خوش بگذره


سلام فدات شم . مرسی تو خوبی؟
مامان یاشار
3 شهریور 91 20:41
بلا به دور رقیه جونم خیلی خیلی ناراحت شدم ... قربون صورت معصومش بشم که زخمی شده عشق خاله... من دورت بگردم عزیز دلم که میگفتی مامان خواهش میکنم فدای دل تو دوست جونم هم بشم که چی کشیدی وقتی اینو شنیدی.... ولی ایشالا سفر خوش میگذره و همه اینا رو جبران میکنه. منتظرتونیم برگشتی زودی خبر بده ببینم حال پویا جونم چطوره
مامان نادیا
4 شهریور 91 16:06
سلام نگفتی چه اتفاقی تو مهد افتاده بود که اینطوری شد
بلا دور باشه ان شاء ا...
سفر خوش بگذره
مواظب خودتون باشید


سلام فدات شم تازه برگشتیم تو پست جدید مفصل مینویسم
اسما
5 شهریور 91 2:44
ای وااااااااااااااای چرا اینجوری شد اخههههههه پس مربیای مهد چیکاره ان؟؟؟؟؟؟؟؟؟من جای تو بودم پدرشونو در میاوردم......خیلی مواظبش باش رقیه.......صدقه یادتون نره.....ایشالا که به سلامتی برین و برگردینS


برو تومشو اسما که اعصابم ازت خورده.........
مرد كوچك من
5 شهریور 91 13:45
سلام بلا دوره پويا جون دركت ميكنم مامان مهربون
واقعا اين بي مسئوليتي مهدكوكا حرص آدما رد مياره انگار نه انگار كه بهشون اعتماد ميكنيم و بچه‌ها رو ميفرستيم اونجا
ايشالا كه سفر بهتون خوش بگذره و با خاطره خوب برگردين


مرسی عزیزم . راست میگی این مثلا بهترین مهد بیرجنده!!!!!!!
مامی دوقلوها(زهرا)
7 شهریور 91 10:50
سلام مامان مهربون
اخه الهی چه اتفاقی بدی افتاد برا پوریا.حتما اسفندش کنین .حالا تو مهد مقصر کی بود


سلام عزیزم. معلم حواسش نبوده بچه پنجره رو باز کردن لبه پنجره خورده به زیر چشم بچه چاک خورده .....مقصر کی شد الان؟
نسرین مامان باران
7 شهریور 91 13:27
سلام
وای خدارحم کرده
از مهد شکایت نکردی ؟؟
خوش بگذره


نه بابا . شکایت میکردم بازم فردا صبح مجبوووووووووور بودم ببرمش همونجا. تازا خونه رو عوش کردیم اومدیم نزدیک مهد . باز کجا ببرمش ؟ شکایت میکردم دیگه شاید جلو من با بچه بهتر بودن ولی پششت صحنه پدر بچمو در میاوردن
مامان کوروش
8 شهریور 91 10:05
ای جانم بمیرم پویا جون چرا مواظب نبودی عزیزم خیلی بده خدا نصیب هیچ مادری نکنه دردو گریه بچه اش رو ببینه خیلی بده صدقه بده عزیزم
امیدوارم شمال خوش بگذره


مرسی مامان مهربون
مامان ياشار
9 شهریور 91 21:37
پس كجايي رقيه جونم هنوز برنگشتين؟ پويا جونم خوبه؟ زخمش خوب شده؟


مرسی عزیزم که به یادمون بودی اومدم الان پست میزارم فدات شدم دلم برا یاشار یه ذره شده
مرد کوچک من
11 شهریور 91 16:51
عزیزم من رمز ندارم
زهرا
18 شهریور 91 21:26
سلام مامانی ÷ویا خوبین؟؟؟؟؟ آیسا در مسابقه نی نی های باحجاب شرکت کرده بی نهایت خوشحالمون میکنین اگه بهش رای بدید. به شماره24 آیسا خانم اینم آدرسش:http://koodakeman91.niniweblog.com
مامان خورشید
20 شهریور 91 12:14
الهی بلا ازش دور باشه. خیلی ناراحت شدم. امیدوارم دیگه ÷یش نیاد و همیشه سلامت و شاد باشید.


ممنونم عزیزم