روزمرگی های ما 4 نفر!
یه سری اتفاقات افتاده تو این چند روز. میتونم بگم بشکن بشکن بوده. اول: زن داداشم خیلی شیک از پله های خونه میافته و پاش پیچ میخوره با یه بچه 5 ماهه که دائم میخواد یکی راه ببرتش! و بنده خدا درگیر . خوبه داداشم معلمه و تعطیله این چند وقت. مثلا برای بهتری پامیشن میرن روستا یه کم هوا خوری و داداشم بچه رو برمیداره میگه خانوم شما یه کم استراحت کن من بچه رو میبرم بیرون. بعدش با همون بچه از پله ها سر میخوره و مثلا برای اینکه بچه طوریش نشه خودشو به در و دیوار میزنه و همه جای داداشه کبود و کوفته میشه بماند که 2 پله آخر بچه یه طرف میافته داداش یه طرف!!!! مچ دست بچه نه کامل ولی یه استخون ازش میشکنه و آتل میبندن.
بگو خوب؟ از اون ور اون داداش دیگه سوار موتور بوده یه راننده که پارک کرده در ماشینو تا ته! باز میکنه و لبه ی تیزی در راننده میره تو پای داداشم که رو موتور بوده . در حدی که میگه موتور و کلاه ایمنی و گوشی از تو جیبم! پرت شد وسط خیابون خودم به در ماشین دوخته شده بودم!!!! هیچی دیگه تاندوم پاش پاره شده و عملش کردن و فعلا تو گچه!!!
خلاصه که در عین این همه ماجرا اوضاع میشه گفت آرومه. خداروشکر که بچه که افتاد ضربه مغزی نشد. خداروشکر که سرش نشکست. لگنش نشکست. خداروشکر داداش کوچیکه با مخ نرفت تو در ماشین! هان؟درسته؟ برای همه شون از خدا سلامتی عاجل میخوام :)
-----------------------------------------
*روزهای ما هم میگذره. نی نی تکوناش حس میشه ولی چقدددددر متفاوت با تکون های پویا. ینی پویا در این سن فوتبال بازی میکرد ایشون تازه یه کمممممممم حرکت میکنن خخخخخخخخ
*نم نمک شروع کردم یه چیزایی برای نی نی خانوم میخرم. جمع و جور شد عکساشونو میزارم براتون. خرید برای بچه دوم خیلی راحت تره. تجربه بیشتره خیلی چیزای الکی رو نمیخری. خیلی چیزای واجب رو هم حتی معافی. مثلا دیروز یکی دوتا لباس آویزونی از نی نی خانوم داشتم به پویا میگم اینا رو چیکار کنیم ؟میگه بزار تو کمد داداشی! مگه من مردم؟ بعد که آویزون کردم هم تازه کلی ذوق کرد و گفت :بععععلهههههه ، چه عیبی داره؟ .ای جانننننننننننننننننننن
*بابایی هم امتحاناش تموم شد و اوقات بیشتری کنارمون هست و غر غر های منم کمتر شده و دلم گرمتر.
*گفته بودم خونه کانال کولر نداره واسه اینکه پیش بینی کولر گازی کردن. و خوب ماهم که فعلا نمیشه بخریم. تا دیروز در واقع تو گرما هلاک شدیم و دیروز بعداز ظهر بابایی یه کولر رومیزی برای تو خونه خرید خیییییلی هم عالی. من الان خوشحالم که دیگه ظهرا میتونم بخوابم چون ظهرها میرسیدم از خستگی پخش زمین میشدم ولی از گرما خوابم نمیبرد. تازه میگم کاش پارسال همین کارو میکردیم . تو ماه رمضون خیلی اذیت شدم پارسال. درهر صورت الان خوب شد. شکر :)
* هنوز در مورد کار با رئیسام حرف نزدم!(2تا رئیس دارم بسسسس که اینجا با کلاسه) منتظرم شلوغی تموم شه
* کتاب امیر که چاپ شد بجای هزینه سهم نویسنده به ما کتاب دادن! خیییلی هم خوب ! الان ما اون کتاب شعرا رو میفروشیم. هر کدومتون که خواستین بگین هزینه کتاب 5 تومن هست .به شماره کارتم بریزین با هزینه خودم براتون پست میکنم. خوشحال میشیم بخونینش :) کتاب" چتری همیشه هست"
اسماء جان به جان پویا دیر شده میدونم برات میفرستم این شامل حال تو نمیشه ههههههه
* بچه ها کسی از حسنا خبرداره؟ دلم براش تنگ شده :( نگرانشم هستم.
*مراقب خودتون و نی نی ها باشین و بیشتر از این به ما سربزنین.