پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

به خیر گذشت

1393/4/31 9:50
نویسنده : مامانی
239 بازدید
اشتراک گذاری

خوب . خوبین خوشین؟ یه پست قبل تر هم هست اونو هم بخونین دوتا رو باهم نوشتم چون مطالب فرق میکرد جدا جدا گذاشتم

جونم براتون بگه از ظهر یکشنبه ساعت 1 که رسیدم خونه شکم درد شروع شد در حد بینهایت. یه دردی میپیچید تو شیکمم کمرم خم میشد. تا ساعتای 8 خودمو کشوندم همینطور. 8 آبجیم زنگ زد بریم احیا گفتم اگه میخوای ثواب کنی بیا منو ببر دکتر ماشین نیس همه جام تعطیل. اومدن دنبالمون رفتیم اورژانس. هی منو بردن بخش زنان هی آوردن پایین هی صدای قلب بچه بشنو و... خلاصه گفتن مشکوکه به انقباضات بچه و شاید درد اصلی باشه! گفتم بابا من بچه اولم سزارین بوده نمیدونم اون درده چجوریه ولی خودم حس میکنم نفخه . 

دیگه سرتونو درد نیارم از یکشنبه تا دوشنبه درگیر بودم این دکتر اون دکتر تا بالاخره دکتر خودم گفت که نه مشکلی نیست و همون قولنج بوده و بیشتر به خاطر اینه که سحری نمیخورم. صبحانه هم نمیخورم! میرم سرکار تا ظهر نمیتونم چیزی بخورم!!! و ظهر که میرسم خونه نمیفهمم چی بخورم چی نخورم ههههههههههههههههه

الان بهترم. حداقل وقتی درد میگیرتم میدونم خطرناک نیست اینجوری راحت باهاش کنار میام . 

برام دعا کنین تا آخر اینطوری نباشه .دکتر مثل همیشه گفت جفتت خییییلی پایینه باید زیاد مراعات کنی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

محبوبه
31 تیر 93 14:11
امان از اين جفت پايين كه نميذاره آدم هيچ غلطي بكنه بيشتر مواظب خودت باش خواهر.غذا نميخوري روزه بگير خو خوبي ني ني و پسر خوبن؟
مامانی
پاسخ
آره دقیقا هیچ غلطی خوبیم شکر
مامان هلنا
31 تیر 93 14:14
وای رقیه جون چقده شما ماجرا داشتینا پست پایینیتو که میخوندم استرس ولم نمیکرد تا تموم شد بعد که میخواستم بالایی رو بخونم گفتم خدا به خیر کنه بازهم خدارو شکر هیچ کدوم اخرش بد نبوده از دست این فسقلیا
مامانی
پاسخ
آره عاقبتش خوب بود و خیر . ایشالا برای تو هم سلامتی باشه همیشه
مامان نازدونه ها
31 تیر 93 18:36
گر چه لحظه هاي سختي رو گذروندي اما خوشحالم وخدا رو شكر كه مسئله ي مهمي نبوده انشالله كه شرايط بيشتر استراحت كردنتون فراهم بشه
مامانی
پاسخ
منم امیدوارم!
مامان مرضیه
1 مرداد 93 11:25
واي امان از اين دوران بارداري و اتفاقات جور واجورش.بيشتر مواظب خودت باش گلم
مامانی
پاسخ
شقایق.مامان حباب
1 مرداد 93 15:48
رقیه گناه داره گرسنه میمونی. آخه دخملی الان احتیاج به خوراکی های خومزه داره. تورو خدا اذیتش نکن. این دفعه بشنو اذیتش کردی میکشمت. خو عروسمه دوسش دارم
مامانی
پاسخ
اوه اوووووه حالا بیا درستش کن . تازگیا یه جعبه خرما به همراه دارم ! یواشکی پشت مانیتور!!!!! میل میکنم!!! خخخخخخخ آخه یه لحظه تنها نمیشم تو اتاق چه میدونی اینجا چ خبره
محبوبه
4 مرداد 93 10:36
من رمز يادم رفته يعني اون قبلي رو زدم كار نكرد ميشه رمز پليز!
مامانی
پاسخ
محبوبه چرا وبلاگت باز نمیشه!
مامان نيكان
11 مرداد 93 10:30
سلام رقي جون رمز و عوض كردي؟
مامان نيكان
11 مرداد 93 10:32
رقي جون چي پس چرا تو گروه آشپزي عضوم نكردي
مامانی
پاسخ
گفتم که مرضیه گروه فوله باید یه عده برن چشم عضوت میکنم خیلی قشنگه حیف که یه عده الکی تشریفشونو آوردن نه هنر رو میکنن ه میرن
پری
12 مرداد 93 12:40
رمزت رو عوض کردی رقیه جون؟ نتونستم با رمز قبلی وارد بشم
مامان ترنم
21 مرداد 93 11:46
امان از اين جفت. مواظب خودت باش عزيزم. اينا همه مي‌گذره و يه دختر ناز و تپلي وقتي مياد تو بغلت همه چيز يادت مي‌ره.
مامانی
پاسخ
میدونم ایشالا که تا آخرش به سلامتی میره و همینطور بشه اگه خدا بخواد و قابل بدونه