اوضاع و احوال
*یه چند شب پویا پشت سر هم تب داشت فقط تب. که شکر خدا هرجور بود سر کردم و فعلن خوب شده.
*خودمم روز رو به زور شب میکنم و شب رو به زور صبح . درد زیاد دارم ولی دکتر میگه طبیعیه!!! و باید تا آخر تحمل کنی ایشالا کم میشه!!! و منم خوب میدونم دیگه دلیلش چیه باید کنار بیام باهاش
*نی نی هم خیییلی خانومی و شیک لگد میزنه
* فعلا همسر رو راضی کردم اسمی انتخاب کنه که پ باشه اولش و قبول کرده البته اگه آخر سر مثل همیشه محبتم گل نکنه کیمیا رو قبول نکنم
* 2روز مادر شوهر نبود پویا رو با خودم آوردم اتحادیه امروزم بردمش خونه آبجیم (ینی الان شدن پویا+مهدی+ریحانه!!!!) ظهر باید برم آبجیمو ببرم بیمارستان
* سرکارم اصلن خوب نیست باز بساط نرخنامه نویسی شروع شده هر روز تک تکشون رو نفرین میکنم خیلی شیک و مجلسی!!! ههههههههه
* پیش مشاور رفتم اول یه کم تئوری برام تف داد! بعد به معنای واقعی کلمه هنگ کرد گفت ببین دخترم باید با بقیه همکارام صحبت کنم یه مشاور کودک خوب بهت سفارش کنم بری اونجا که بتونه با خودش صحبت کنه!!!
فکر کنین مثلا همون قضیه بطری آبی که گفتم به زور تا تهش میخوره یادتونه؟ محبوبه گفت بهش بگم هرچی آب اضاف اومد بریزه پای درخت . منم گفتم به به عجب فکری . اون روز رفتم دنبالش گفتم مامانی دیگه لازم نیست همه بطری رو به زور بخوری هر چی اضاف اومد بیار بریز پای این درخت(دم در خونه) اونم تشنه نمونه گناه داره .....روز بعد ....پویا: مامانی من تشنه بودم هنوز دلم آب میخواست ولی همه ی بطری رو نخوردم!!!! چرا؟ آخه پس درخت چی؟تشنه بمونه؟خشک بشه؟؟؟؟ خیییییییییییلی عالی الان یک مسئولیت به مسئولیتهاش اضافه شد و اونم نگرانی برای تشنه موندن یا نموندن درخت و تقسیم بطری آب بین خودش و درخت هست!!!! تصور بفرمایید فقط
اونوخ آقای مشاور در مورد همین بطری آب گفت بهش بگو این بطری آبه . خلاص !!! من میگم آبه آبه دیگه . بیشترم در موردش بحث نمیکنیم!!!!!!