تولد 29 سالگی
بله امسال تولدم مصادف شد با عید مبارک غدیر خم 93/7/21
تولد 23 سالگیم در حالی بود که یه پسرک شیطون 7 ماهه تو دلم بود . وحالا تولد 29 سالگیم در حالیه که یه گل دختر 8 ماهه تودلم داره وول میخوره. خدایا چی باید بهم میدادی که ندادی؟ ازت ممنونم
امسال تولدم پر هدیه ترین تولد عمرم بود . شوهری هم با اینکه موقع خرید گوشی گفته بود بخشی از این مال تولدت هست ولی بازم برام هدیه خرید . یه عالمه هدیه هم داره برای نی نی خانوم و داداشی وخودم میرسه از اینور اونور .اونقدددر که من امسال حس و انرژی مثبت داشتم تو روز تولدم هیچ سالی نداشتم. همش اشتیاق بود. همش شور بود.
داشتن دوستای با معرفتی که حتی ندیدیشون ولی برات یه دنیا ارزش دارن
به اندازه یه دنیا بهت ارزش میدن و برات ارزش دارن
خدایا دوستای خوب رو ازم نگیروزندگیشون رو پر کن از شادی و سلامتی. و یه روزی یه جایی که اصلا فکرشو نمیکنن پر بشن از شادی از هیجان مثل این روزای من .عکس هدیه ها رو دارم تو گوشیم ولی این روزا اونقدر خرابم که به زور میکشونم خودمو . اگه شد تا قبل تولد نی نی میزارم همینجا!
هدیه اسما عزیزم (دوست وبلاگی)
هدیه نسترن مهربونم (دوست وبلاگی)
هدیه سارا یکی از دوستای وای.بر
هدیه مامان یاوری یه دوست نادیده ولی عییییین مامانم
هدیه فاطمه جونم (دوست وبلاگی)
وادامه مطلب......
و اما اوضاعم! شبا تا صبح بیدارم. گاهی نی نی خانوم یه حالتی وایمیستن که ببخشید دست یا پاشون یه جایی گیر میکنه و من تکون بخورم جیغم تا آسمون رفته. ممکنه 2ساعت در یه حالت خاص بمونم تا ایشون تغییر وضعیت بدن! گاهی حالتها خیییلی هم خنده دارن تازه .دکترم میگه چون لگن کوچیکه اینطوریه . نی نی بزرگ شده جا نمیشه از مشکلات مادر کمر باریک داشتنه دیگه فرزندم باید بسازی
دیگه اینکه تمیز کاری های خونه رو انجام میدم کم کم مثلا جلد مبلا رو درآوردم شستم و تمیز کاری های تو کابینتا و رسیدن به کابینت خوراکی ها وچک کردن اینکه همه چیز باشه تو اون ایام اولیه و عرضم به خدمتتون حتی آماده کردن لباسهایی که قراره بپوشم تو اون مدت!!! آماده کردن ساکم. کامل کردن چیزایی که برای نی نی لازم بوده . تغییر دکور اتاق خواب به صورتیکه بودنم رو تخت راحت باشه و اطرافیان هم جا برای نشستنشون باشه تو اتاق !!!! گذاشتن بشقاب و چاقو و استکانایی که مال پذیرایی هستن کنار هم تو یه کابینت که برای اطرافیان راحت باشه!! (+ اینکه استکانها وایتکسی شدن. چاقوها همه تیز شدن. قندونا مرتب پر قند شدن)
خلاصه درگیرم با خودم دعا کنین به راحتی بگذره خیلی دارم اذیت میشم خییییلی .نه رو مبل راحتم نه رو زمین نه دراز کشیده نه ایستاده نیروی جانشینم پیدا شده یکی از رییسام غر میزنه و من سوت .والا. اون جابجایی هم که گفتم به این زودیا انجام نمیشه و فعلن اوضاع آروم به نظر میرسه امیدوارم طوفانی نشه همون روزای آخر همه چی به هم بریزه. برام دعاکنین مدت مرخصیم بدون استرس و نگرانی و درآرامش بگذره .
رفتم دکتر سونو و آزمایش رو ببرم برای 2 هفته دیگه وقت عمل میده!!! دعام کنین خیییلی اوضاعم خرابه دررررررررد .الانم سرکارم!!!