پرنیا و مامان بزرگ
دو روزه که پرستار رفته اعتکاف و تا دخترمون میخاست خو بگیره باهاش همه چی قاطی پاتی شد
دیروز و امروز گذاشتمش پیش مامانم دیروز که خاله زهرا هم بوده ولی از 11 به اینور دیگه سرود میخوندن همگی باهم
امروزم نمیدونم چی بشه سپردم به خدا همش آیت الکرسی میخونم
خیلی سخته مادر بودن . وقتایی که کنارمی خودتو میچسبونی بهم و قورت قورت شیر میخوری خودمو لعنت میکنم که صبحها میزارمت و میرم. اوایل شیر خشک میزاشتم برات با غذا ولی بعد دو روز دیگه شیر خودمو هرجووور شده میزارم برات و غذا که شکر خدا خیییلی بهتر از داداشت میخوری حتی همین الان حجم غذای تو از پویا بیشتره خدا روشکر.
وقتایی که حین شیر خوردن دستتو میاری بالا میکشی رو صورتم و یه وری مخندی تمام دارایی های دنیا مال منه و اون لحظه ی ناب و شیرین رو برای تمام زنهای سرزمینم آرزو میکنم.
حتی تصور اینکه زنهایی پیدا میشن دسته گلی عین تو نیارن چون هیکلشون به هم میریزه! و یا میارن وشیر نمیدن باز به همون دلیل قبلی!!! برام سخته. چقدر اینطور آدمها خودشون رو از بهترین لذتهای دنیا محروم میکنن.
گاهی نیمه های شب مفهوم کامل کسی که شیره ی جان میمکید من بودم..... رو درک میکنم و چقدر مادر بودن رو خدا درست قالب زده! که همه ی سختیا و دردا و ناراحتیاش عین عسله
گاهی حس میکنم تمام وجودم به نهایتش رسیده و هر چی هم که بعد از بزرگ شدن پویا مونده بود تو تنم الان دیگه رسما نیست شد و هیچی ازم نمونده .اونوقت تو اوج این فکرا به صورت ماهت که نگاه میکنم حس میکنم حتی تو خواب هم داری بهم لبخند میزنی و پر میشم از شُکر و شٍکر
گل دخترم....پسر عزیزم.....
من به خودم قول دادم که تمام خواسته ی من .طمع من. انتظار من .. از شماها فقط همین لبخندهای بچگیتون باشه. همین مامانی! صدا زدنتون. همین دد دد گفتنتون. همین اقو اقو کردنتون
من تو پیری تو میانسالی هییییییچ چیزی ازتون نمیخام. از خدا میخام ک تنم سالم باشه و دستم پر که بتونم بهتون کمک کنم ولی کمک نخوام. اگه روزی حس کردین خیلی سرتون شلوغه من انتظار تماس تلفنی ندارم به کارتون برسین
اگه باید بین بودن با خانواده و لذت بردن از روزای خوب زندگی و رسیدگی به من یکی رو انتخاب کنین حتما به خونه و زندگیتون برسین من تو جوونی به اندازه کافی زندگی کردم حالا نوبت شماهاست
از خدا میخام اگه خدایی نکرده قراره توبزرگیتون درد و ناراحتی و بیماری بیاد سراغتون اون مرض و بده به من تا شماها خیلی راحت بتونین بگردین و بخندین
روزهاتون پر از لحظه های خوب
پویای قشنگم. اولین حس مادرشدن رو تو به من هدیه دادی و از خدا میخام که بهترین حس ها برای تو باشه
پرنیای عزیزم. خونه روبا بودن خودت رنگین کردی و از خدا میخام روزهات پر باشه از رنگهای شاد و لحظه های شیرین
از کجا شروع کردم به کجا رسید...... پویا و جوجه هاش ادامه مطلب