پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

وباز هم شیرین زبونی

1391/7/12 8:29
نویسنده : مامانی
443 بازدید
اشتراک گذاری

باهم نشستیم من شدم مشتری . پول میدم و پویا با هر پولی یکی از حیوناشو بهم میده! اینجوری:

ببخشید پویا جان گاو داری بدی  به من؟                     

نههههههه باید بگی ببخشید آقای مغازه!!!!

باشه . آقای مغازه یه گاو بدین لطفا                           

دستشو دراز میکنه (یعنی پولو رد کن بیاد) پول خیالی رو میزارم کف دستش . اونم میگه:

بفرمایید قابلی نداره!!!!!

یکی دوتا حیوون میخرم و تا میخوام دهنمو باز کنم مثل یه آدم بزرگ میگه:

خوووووب حالا آقای مغازه جیش داره!!!! بره جیش کنه برمیگرده بهت حیوون میده باشه؟؟؟قهقهه

-------------------------------------------------------------------------

میگم پویا جان قرصای اسمارتیس رو نریز رو فرش مورچه ها جمع میشن

با یه حالت کاملا قهرمانانه:

خوب عیبی نداره . بیان، دیدی لوکاس به مورچه ها صخره های شیرین داد؟؟؟

مگه اینا صخره های شیرینن؟       

آره بابا همینا بودن قرصای رنگی رنگی اونا اشتباهی میگفتن صخره!!!

امااااااااااااااااااااااان از این سی دی ها..............آخ

-------------------------------------------------------------------------

میگه مامان بیا یه حیوون انتخاب کن با هم بجنگیم . میگم باشه و همینطور در حالی که فکرم هزار جاست یه حیوون برمیدارم و بدون توجه به حیوونی که تو دست پویاست هی این حیوونه رو تکون تکون میدم و حالت جنگ به خودم میگیرم..

یه پوز خند شدییییییییییییدا بد میزنه و میگه:  مامااااااااااان!!! پلنگ از کفتار قوی تره .بالاخره شکست میخوری الکی اینقد بالا وو پایین نکن خودتو!!!!! 

ومن آروم به اونی که تو دستمه نیگاه میکنم و باخودم میگم عجب! پس این حیوون اسمش کفتاره؟

--------------------------------------------------------------------

من: پویا بیا بخور . ببین خامه خوشمزه برات آوردم . توش شکرم ریختم .بیا ببین ....

و پویا : سوت میزنه و بازی میکنه.....

دوباره: پوووووویا جااااااان بیا بخور مامانی چرا غذا نمی خوری؟اهعصبانی

و پویا:  ای بابا هی بخور بخور بخور . ولم کن یه بار دیگه بگی بیا غذا بخور میرم تو خیابون ماشینا منوله کنن سرم کنده شه تو دیگه پویا داشته نباشی(نداشته باشی)ساکت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

شقایق(مامان محمد ارشان)
11 مهر 91 21:51
عزییییییییییییییییییییزم
چه با نمک!!!!!!


هییییییییی شقایق جون هی
مامان ساينا
12 مهر 91 7:43
روزي فرا مي رسد كه چشمه اطلاعات ما در درياي اطلاعات فرزندانمان مي خشكد و ما در حسرت...


گمونم امروز همون روزه..........خخخخخخخخخخ
پرستو
12 مهر 91 11:06
ای جانم ماشاالله به این نی نی سر و زبون دار
عزیز دلم من ه اروم ارومم اتفاقا از خدا میخوام دیگه زنگ نزنه چون واقعا اعصابشو ندارم
برام دعا کن


از خدای مهربون بهترین ها رو برات میخوام پرستو جان
همیشه آروم باشی عزیزم
13 هستم!
12 مهر 91 12:27
یعنی تو کفتارو نمیشناختی؟؟
پویا چه خشن شده؟! صحنه های خشن زیاد میبینه؟! ماشینا منوله کنن سرم کنده شه تو دیگه پویا داشته نباشی


چرا بابا می شناختم خودم براش توضیح میدم همه چیزو
اونموقع حواسم جای دیگه بود
اینا همش اثرات مهدکودکه.............
فاطمه
12 مهر 91 12:30
عزیزم خدا بد نده خانومی
والا من چند وقتی سرم رو به چیزای دیگه گرم کردم و بعد هم شرایط دقیقا جوری شد که من می خواستم یعنی همه چی به حالت اول یا بهتر از اولش برگشت
به خدا توکل کن عزیزم که آرامشی که به آدم می ده با هیچ چیز قابل مقایسه نیست


خدا هیچوقت بد نمیده فاطمه جان ما خودمون بد میگیریم
همینطوره . ازت ممنونم .
ایشالا عاقبت همه چیز خیر باشه
اسما
12 مهر 91 22:47
خدا نکنه پویا جونم..........


خوبی اسما جان؟
مامان بهراد
12 مهر 91 23:32
قدیما وقتی بچه ها سوال می کردن از پدر و مادراشون با جواب اونا قانع می شدم ..
اما حالا الان ....
میگن برو بابا اصلا این طور نیست شما اشتباه میگی ...
نمی دونم اون موقع خوب بود که بچه ها چیز زیادی نمی فهمیدن! یا الان که زیادی می فهمند و آدم نمی تونه قانعشون کنه؟!!


آره والا . میدونی فاطمه جان الان بچه ها لیسانس به دنیا میان.........
زهرا
13 مهر 91 9:22
الان بچه ها لیسانس به دنیا میان......... خیلی باحال گفتی کاملا موافقم


والا به خدا آخه هر چی میگی یه جواب و توجیه دندون شکن دارن . ندارن؟
راستی اسمت زهراست؟ نمی دونستم...

زهرا
13 مهر 91 9:58
یعنیاااااااااااااااااا
الان یه خسته نباشید اساسی باید بت گفت
تووووووووووو میای پستامو میخونی نظرمیدییییییییی اسممو ندیدی تا حالاااااااااااااااااااا


به جان خودم نه . قبلا فک میکرم اسمت جیرجیرکه الانم سوسک ههههههههههههههههههههه
اگه میتونی بیا منو بزن

مهشید
18 مهر 91 11:37
سلام خاله جون...من رمزفراموش کردم یه مدتم بودنت نیومدم میشه دوباره رمزوبدید؟
راستی دلم واستون تنگ شده بود
برای منم 100تابنویسید


سلام مهشید جان
ممنون تو خوبی؟
چشم الان میام
نسرین مامان باران
19 مهر 91 14:08
امان از این بچه های باهوش


اماااااااااااااااااااااان
مامان خورشيد
24 مهر 91 14:00
واي شيرينم. مردم از اينهمه لذت. الان پويا هست يا خوردينش.


چه قشنگ نوشتی حستو.هنوز هستش فدات شم