پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

یه حس خییییلی خوب

1391/9/12 10:51
نویسنده : مامانی
560 بازدید
اشتراک گذاری

ادامه مطلب اضافه شد.....

از وقتی یادم میاد میرفتم سرکار.

هیچ وقت به خاطر دلخوشی یا سرگرمی نبوده واسه همون یه جور سرخوردگی بهم داده نه دلخوشی.

از وقتی پویا به دنیا اومده کلا وقف این پسرک شیرین شدم و کلا دیگه مال خودم نبودم اماااااااااااااااااااااااااااااا

دیروز برای اولین بار یه حس خوب داشتم . مثل روز اول مدرسه ها با کیف و کفش نو. مشغول کارام بودم که همراهم زنگ خورد. از اون طرف یه آدم کاملا معمولی بهم گفت که عصرساعت 6 کلاسی که ثبت نام کردم شروع میشه . اون خیلی عادی بود ولی من یه حالت عجیبی داشتم. یه حس جدید

اومدم خونه- پویا رو خوابوندم. ساعت 3 بود ولی من فقط این پا اون پا میکردم 5:30 بشه راه بیافتم . در کمدمو باز کردم و یه نگاهی به لباسای آویزون انداختم . یه مانتو رو انتخاب کردم و شروع کردم به اتو کشیدنش . همه ی لباسامو حاضر کردم. میخواستم یه کلاس برم برای خودم برای دلم. یه جا که از ته دل باشه .برای خودم......

لباسهامو پوشیدم. جلوی آینه خودمو برانداز کردم و عطر زدم. مثل بعضی روزا که امیر میخواد بره دانشگاه. اون لحظه باخودم گفتم عجب!!! خوب حس قشنگی داشتی ناقلا و بهم نمی گفتی!!!

بابایی از اداره اومد و کنارپسرک دراز کشید و خوابید. و من راهی کلاس نت خوانی شدم. قلب  موسسه ای که توش ثبت نام کردم اونقدددددددددددر نازه اونقدر فضای بزرگ و سرسبزی داره که هرچی بگم کم گفتم . تقریبا مثل باغ گلشن طبس! تا قبل این نمی دونستم همچین جایی هم تو بیرجند هست

وارد شدم. آرووووم تو محوطه قدم میزدم تا به بخش کلاسا رسیدم. اسمم تو لیست نوشته شده بود و بهم جزوه و کتاب داد. واااای که چه حس خوبی بود.یه آهنگ ملایم گذاشته بودن و فضا کلا با کارهای دستی کارآموزان این موسسه تزئین شده بود.

قرار نبود برنامه نویسی کنم. قرار نبود پروژه تحویل بدم. یا برم سرکلاس و برای یه گروه آدم هی مطلب تکراری تدریس کنم. خیلی شیرین بود خیلی

رفتیم سرکلاس . یه مقدار معرفی نت های موسیقی و ....

جلسه ی اول تمام شد. اومدم بیرون. نم نم بارون میومد و من اصلا تو راه رفتن عجله نکردم گذاشتم هرچی میخواد بارون رو صورتم بشینهخیال باطل وبرگشتم خونه

ایشالا از 10 روز دیگه کارعملی با خود گیتار شروع میشه

من الان خیلی خوشحالم خیلی

 

 

 

" شما " درسته واژه ی محترمیه....

 ولی " تو " شدن لیاقت میخواد.... .

 

 

 

 

 

هیکل قشنگی داری خودت هم خوشگلی .

.
.
.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نظر کارشناسی ممد خردادیان درباره مسابقات رقص دختران

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (21)

محدثه
8 آذر 91 11:56
خيلي خوبه كه داري كاري مي كني كه بهش علاقه داري.موفق باشي دوست خوبم


مامان هلنا
10 آذر 91 0:19
ماشالله رقیه جون چه وب بامزه ای داری. واقعا بهت غبطه خوردم سر کار میری کلاس هم میری و این همه وقت واسه خوش گذرونی(ایشالله همیشه به شادی و خنده)
والبته هزار به ماشالله به گل پسرت خدا بهت ببخشه
با اجازه ات لینکت میکنم


ممنونم عزیزم . شماهم با افتخار لینک شدی
مامان گلاب و هلنا جون
11 آذر 91 0:26
رقیه جون وب هلنا جون اپه پیشمون بیا
مامان ياشار
11 آذر 91 10:51
خوشحالم كه خوشحالي. ايشالا هميشه دل مهربونت آروم و شاد باشه دوست خوبم


وتو هم همیشه کانون گرم خونت گرمتر و گرمتر شه
مشایخی
11 آذر 91 11:24
موفق باشی
امید وارم قلمت پویا باشه
مشایخی


مرسی عمو جان . ازاین ورا . مزین کردین
نسرین مامان باران
11 آذر 91 12:45
منم کلاس میخوام . اما نمیتونم برم .
یک کلاس ثبت نام کردم اما یک جلسه میرم یک جلسه نمیرم . آخرم بی خیالش شدم بس استرس داشتم که بارانو کی نگه داره


آره دیگه این استرسا هست . مثلا امروز بسکه بعد کلاس دویدم که زود برسم هنوز پاهام درد میکنن!!!
مامان نازدونه ها
11 آذر 91 17:57
با خوندنش همون حس خوب رو هم بما منتقل کردی برات خوشحالم وامید که همه ی لحظاتت سرشار از حسهای ناب وخوشایند باشه


مرسی دوست مهربون من . حضورگرمت همیشه بهم حس خوب میده میدونستی؟
مامان کوروش
13 آذر 91 1:39
وای خوش به حالت رقیه جون کار خوبی کردی کلی روحیه میگیری افرین کوروش تو مسابقه شرکت کرده ممنون میشم بهش رای بدپی به وبم بیا ادرس هست ممنون
سهیلا مامان پارساطلا
13 آذر 91 9:01
وب خوبی دارید خوشحال می شم تبادل لینک کنیم


لطف داری . چرا که نه .الان میام پیشت
سودا
13 آذر 91 10:29
نگو از اين حسا كه وقتي مياد سرغ آدم ...آدم دلش ميخواد كوهها رو جابجا كنه...


همینطوره . خوبی دوست مهربونم؟
سهیلا مامان پارساطلا
13 آذر 91 11:08
این بازی هوش آزما هست دو تیکه البته سه تکه هم داره و 4 برگ مختلف


ممنونم . حتمادنبالشو می گیرم و برای پویا میخرمش معلوم بود مناسب سنشه و جالبه. مرسی دوست جونم
شقایق(مامان محمد ارشان)
13 آذر 91 13:47
چقدر شیرین نوشتی
دلم خواست باهات بیام
ایشالا همیشه خوشحال باشی دوست گلم


واقعا جای همه ی دوستام خالی خیلی شیرینه
محبوبه
13 آذر 91 14:51
سلام مامان رقیه جون.
مرسی که اومدی وبلاگم و نظر دادی.
هر چند که شما از دوران بارداریتون خیلی میگذره ولی من دوست دارم با مامانایی که تجربه دارن هم صحبت بشم.
خدا رو شکر من چندان به بو حساس نیستم.
این چند روزه حالم خیلی بهتر هم شده.
ولی واقعا از بس گلاب به روتون.... ببخشید دیگه از خودم و بچه توی شکمم متنفر میشدم.
بازم ازت تشکر میکنم.
دعا کن منم بچه مو صحیح و سالم بغل کنم.


حتما همینطوه محبوبه جان . یه روز با آرامش بغلش میکنی و از داشتنش لبریز از عشق و شور میشی بازم میام پیشت و کلی برات میگم از این لذتها
شقایق(مامان محمد ارشان)
14 آذر 91 9:50
رقیه جون تو نینی گپ منتظرتم
برات درخواست دوستی دادم


کاش بیشتر راهنمایی میکردی نیومدم تا حالا
ضمنا من الان سرکارم!!! خیر سرم ههههههههههههه
مامان بهراد
14 آذر 91 10:10
آفرین رقیه جووووووووووووووونی ....
موفق باشی عزیزم......
پویا جون الان که یه مامان موسیقیدان داری چه حسی داری خاله؟؟؟؟


) خیلی خیلی منونم
ستاره زمینی
14 آذر 91 10:39
وای 3روز دیگه چه خبره ..........
کی میدونه 3روز دیگه .................
من میدونم تولد ه تولدکی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه گل پسر یه تاج سر

مبارک باشه جیگر خاله انشالله 120 ساله شی ....


ای فدات شم مممممممممممممممن مرسی بابت توجهت عزیزم
ستاره زمینی
14 آذر 91 10:40
خیلی خوبه که سر کار میرید موفق باشید لبتون خندوندلتون شاد.تنتون سلامت.


ستاره جان !!! کجاش خوبه.....
مامان نازدونه ها
14 آذر 91 11:15



جونم
مامان بهراد
14 آذر 91 21:27
سلام خاله جووووووون رای گیری نی نی های فشن شروع شد اگه خواستی رای بدی برو به آدرس کد من 005: http://ninimod.niniweblog.com/post20.php
زی زی
16 آذر 91 10:22
وای به این محمد خردادیانه انقد خندیدم


من اینجا کامنت گذاشتم کو؟؟؟؟؟؟؟

مال همون ساز و اینا


نزاشتی که . کوپس؟؟؟
مامان نازنينها
16 آذر 91 16:49
خوشحالم كهخوشحالي عزيزم