پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

ثنا +آتلیه + اداره (عکس اضافه شد)

1391/12/22 20:29
نویسنده : مامانی
518 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز مرخصی گرفتم یه کم به دورواطرافم رسیدم و زنگ زدم جاریم گفتم اگه میخوای خریدی چیزی بری ثنا رو بیار بزار اینجا وباآرامش برو .اونم ذوق مرگ شد جیک ثانیه ثنا رو آورد تحویل داد 3ساعتی مهمونمون بود و دلبری کرد و من و پویا قربون صدقه اش رفتیم . خیییییییییلی دوسش دارم منماچ

بعدم نهار درس کردم جاری جونم برگشت با هم خوردیم و چای دارچین و بچه ها هم بازی کردن ماهم خریداشو چک کردیم و خودتون می دونین دوباره نیگاه کردن و به هم ریختن خریدا از خود خریدم بیشتر به خانوما می چسبهلبخند

پسرکم هم کلی کیف کرد دیروز با امیرحسین نوه ی صاحبخونه بازی کرد. از نبودن بابایی استفاده کرد لباسا و کفش فوتبال بابایی رو پوشید عکسشو میزارم ببینین .بهروز اومد خونمون با هم آتیش سوزوندن شدید. رفتن تو حیاط دسته ی تی رو کردن تو باغچه شیلنگ آبو کردن تو سوراخ دسته هه!!!! آبو باز کردن میگن هورااااااااااااااااا فواره درست کردیم ینی خداروشکر صاحبخونه نبود فقط. بعد رفتن حیاط بهروز کلی فوتبال بازی کردن (باهمون پیراهن بابایی!!!) و سروصداشون تا خونه میومدبعدش دیگه بهروز ظهری بود رفت مدرسه بچم متوسل به شبکه پویا و ثنا شد.هی ثنا میگفت بووووو، وووا با (پویا بیا!) و پویا می گفت: داریم خونه میسازیدیم!!!! بزار آبشو وصل کنم میام!

------------------------------------------------

دیروز که ما نرفتیم مهد به بچه ها گفتن که فردا لباس فرم نپوشین خوشکل کنین میخوایم بریم آتلیه عکس 7سین 92 برداریم . ماهم که بی خبر!! صبح پس از کلنجار رفتن زیاد با پسرک که هی میگفت نمیشه اصلا مهدکودکو ولش کنیم همینجا بمونیم؟؟؟!!!! و من میگفتم نقش خروسو میدن به یکی دیگه ها! خلاصه ساعت 10دقیقه به 8 رسیدیم در مهد دیدیم وا! همه ژیگول پیگول اومدن که! گفتم چه خبره؟گفتن 8ونیم میریم آتلیه منومیگی:وقت تمام پویا بدو بریم خونه لباساتو عوض کنم حالا باز نمیاد میگه نههههههههه نقش خروس پس چی؟منتظر

خدا رو شکر خونه تو همون کوچه است بدو رفتیم لباس پوشیدیم برگشتیم(تمام راه تاکید داشتم که موقع عکس گرفتن نخندی خواهشا!!! والا به غران) شد 8و10 دقیقه! من 8باید سرکار باشم مخصوصا که دیروزم نبودم

تحویلش دادم و با آژانس اومدم سرکار

-----------------------------------------------------

الان سرکارم طبق معمول طرف رو اعصابمه شدید. کلا ساعتایی که اینجام گمونم جزو عذابم حساب میشه و تو اون دنیا خدا زیاد عذابم نکنه و وقتی بفهمه از کجا اومدم بگه تو از اصل جهنم داری میای برو فدات شم تو بهشت یه کم استراحت کن!!!! گریهحرف خودشو قبول نداره حرفی که 10 ثانیه قبل زده!

ینی یه جوری کرده که دیگه پاشدم از تو سطل آشغال دست خط خودشو پیدا کردم بهش نشون دادم!!!! بعدشم تازه نمیگه اشتباه کردم! میگه:دیدی من راست میگم!!!! یا خدااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 

یه لحظه صبرکن استراحت کنم

 

 

به هم قول مردونه دادیم همدیگه رو اذیت نکنیم!

 

اینم فوتبالیست ما!

 

 ته چین رقی پز و عشقولانه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (22)

مامان ترنم
22 اسفند 91 14:03
عزيزم زودتر عكس گل پسري رو بزار .دلمون حسابي براش تنگ شده.
آفرين به اين ايده فواره . واقعا حال كردم.


حال کردی؟اگه صابخونه بود یه ایده ای بهشون نشون میداد حال کنن
مامان بهراد
22 اسفند 91 14:20
واااااااااااااای که دلم خیلیییییییییییی براتون تنگ شده بود عشقم[بوسه][بوسه][بوسه]
م(خط خطی خوانا)
22 اسفند 91 16:13
اوووووووووووووووووووووووه عککککککککککککککککککککککس پیلیزززززززززززززززززززززززززززز بووووووووووووووووووس
حاج خانوم
22 اسفند 91 21:47
خامووووووووووووووووووووووووووووشه ... خدای من حالم خیلی بده
حاج خانوم
22 اسفند 91 21:49
پرستوی منو چکارش کرد این مجیده بی شرف ... رقیه دلم کباب شد ...
مامان نازدونه ها
23 اسفند 91 10:13
میگن دنیا جهنم مومنه اما برای شما محل کار شده جهنمتون
جیگر فوتبالیست سرخ پوشمون رو با مامان کدبانوش برم من
تولد ریحانه کوچولو مبارکه انشالله که قدمش برا همتون خیر وبرکت باشه


قربونت برم عزیززززززززززززم چقد تو خوبی آخه
زهره
23 اسفند 91 10:37
رقیه جان با قصه جدید اپمچقدر خوشمل شده جان
مامان هلنا
23 اسفند 91 13:30
فدای این گل پسر با این نقش خروس
یه بار با لباس خروس یه عکس ازش بذار دلمونو اب کرد
خاله شدنت مبارک عسیسم


ممنون دوست خوبم چشم
رضوان
23 اسفند 91 18:20
واقعا خوشبحال جاریتون
بابت رمز ممنون دوست گلم
بیشتریا سر کارشون از این مشکلات دارن خودتو اذیت نکن مامانی مهربوووون
ایشالا تو سال جدید شرش کم میشه ومیره به امیییییید خداااا


واقعا دوست میدارم این جاریمو
ولی اون پیرمرده نمیره پدر....

حامد
24 اسفند 91 8:44
سلام
ممنون که اومدید و نظر دادید
اولا با اسکاچ شده بود شاید ماتیکه خیلی پر رنگ بود دوما نه فعلا یه دونه بسه هنوز نیومده کلی حق و حقوق ما را ازمون گرفته
حامد
24 اسفند 91 8:52
پسرتون خیلی نازه خدا حفظش کنه
وای عجب ته چینی کاش من هم بلد بود برا عسل درست می کردم خیلی خوشحال میشد



اااااااااااا شما شوهر عسل خانومین؟ خیلی ممنون از حضورتون لذت بردم از خوندن وبلاگتون[. خوش به حال عسل خانوم نمیگین کاش عسل بلد بود برام درست میکرد میگین کاش بلد بودم برا عسل درست میکردم!!!! یه همچیم م م یی هستین شما

حامد
24 اسفند 91 11:13
لینک شدید
اسما
24 اسفند 91 15:05
بابا خروس.توام خوب نقطه ضعف گرفتی از این بچه ها.
بوسسسسسسسسس واسه پویاجوووونم
نمیتونستی اون بالشتو ازرواپن برداری بعد عکس بگیری؟؟؟؟؟


کدوم؟ واستا برم ببینم چش تیز
.... اون کادو هستش اسما از دست تو اونجا خونه ما نیس رفتیم خونه یکی کادوبردیم براش

مامان یاشار
24 اسفند 91 16:06
وای یعنی من روانی اون عکسشم که با لباس فوتبال انداخته. مردم از خوشی. خدا خیرت بده خواهر. در ضمن قدم نو رسیده مبارک. ایشالا اقبالش بلند باشه.


ممنونم نسترن جان . پیراهنه رو تا ساعتای 3 عصر تنش داشت و در نمیاورد ینی هرچی رفت خونه بهروز و اومد با همون رفت!!! تو کوچه!!!! خخخخخخخخخ
شقایق(مامان محمد ارشان)
24 اسفند 91 17:01
وایییییییییییییی لباسشو جون دلم... عسیسم
زهره
24 اسفند 91 18:43
سلام رقیه جون میشه از وبلاگ دختر برادر من هم دیدن کنید


آدرسی که گذاشتی اشتباست زهره جان
نی نی قتو
25 اسفند 91 7:04
سلام با طراحی تقویم 1392 یه یادگاری قشنگ با عکس کودک خود داشته باشید و یک عکس طراحی شده با عکس دلبند خود از نی نی فتو هدیه بگیرید
مامان کوروش
26 اسفند 91 7:27
سلام عزیزم خوبی؟ ممنون که اومدی
در باره فایل تقویم ایمیلت رو واسم بزار تا برات بفرستمشون


چشم مرسی از لطفت بوووووووووووووس
محبوبه
26 اسفند 91 12:40
چه عسكاي نازي
كلي به لباس ورزشي تنش خنده ام گرفت.كوچولوي شيطون


مرسی محبوبه جان. لطف میکنی تو این اوضاع و احوال به دوستان سرمیزنی
نیلوفر
27 اسفند 91 14:26
به به چه رنگ و بویی دهنم اب افتاد
زی زی
28 اسفند 91 1:48
خواهرت فارغ شد... مبارررررررررررررررررررررررررررکه
زی زی
28 اسفند 91 1:48
رمز چی بود؟