جمعه شیرین ما
شکر خدا پویا الان خوب خوبه و امیدوارم که دیگه پاش اونجوری نشه تا وقتی که داروهاش تموم بشن البته آمپولاش تموم شدن و فقط یه شربت مونده.
از احوال پرسی همتون ممنونم دوستای خوبم.
صبح جمعه با مالنا و شوهرش رفتیم خارج از شهر ویه روز خوب و قشنگ داشتیم. نهارخوردیم و برگشتیم. پویا و النا هم زیاد اذیت نکردن و خدارو شکر خوش گذشت.
------------------------------------------------------------------------
پویا و بابایی دارن قایم موشک بازی می کنن میگه: بابایی من میرم زیر پتو قایم میشم شما همههههههههه جارو بگردی ها همههههههههههه جارو!!!!
ودرحالی که بابایی با تعجب داره بهش نیگاه میکنه میگه: برو دیگه چشم بزار برو!!!!!!!
-------------------------------------------------------------------------
یه پسرک ملوس به مامانی نزدیک میشه و میگه: مامانی بابایی خیلی بده
چرا ؟؟؟ اصلا مهربون نیست ...آدمو یه بوسم نمیکنه!!!!
ومن با خودم میگم: امان از این باباها که دوستت دارم رو باید با سرنگ از زیر زبونشون کشید.....
----------------------------------------------------------------------
من: پویا ببین چنننننند روزه مهدکودک نرفتی الان اونا تو نمایششون خروس ندارن!!!(خوب چیزی یادگرفتم منم)
پویا: عییییییییییییبی نداره ما به جاش به جاش داریم
به جاش به جاش؟؟؟؟ آره ینی مهدی نباش به جاش پدرام اجلا(اجرا) میکنه .....ستایش نباشه به جاش آیدین الاغ میشه ....منم نباشم به جاش به جاش میشه
تیرم به سنگ خورد
------------------------------------------
آخر شبه بابایی خوابه و من و پسرکم فیس تو فیس داریم حرفای عشقولانه میزنیم که کم کم خمار میشه و میگه مامان دیگه بسه بخواب!
ومن تازه یادم میافته نکته اخلاقی امشبو نگفتم!!! پس بی خیال به حرفش میگم: من از دستت دلخورم چون تو توی مهمونی منو کتک زدی .آدم نباید به مامانش کتک بزنه (پویا سوت زنان چشماشو بسته و بی توجهه) ومن ادامه میدم: ببین تو اون مهمونی 6 تا بچه بود همه هم از تو کوچیکتر بودن ولی فقط تو نق میزدی آخه چرا؟
گفت: آخه من قطارو میخواستم
خوب مامانی یه بار گفتی قطارو میخوام صاحبخونه بهت نداد گفت باطری نداره!!! دیگه هیچی نگو
پ:چه عیبی داره نداشته باشه بدون باطری لاش میبرم(راش میبرم)
من: مامان وقتی ندادن دیگه نمیخوان که بدن تو نباید نق بزنی
پ: میشه حرفاتو تموم کنی؟گوشم داره میافته!!!!!
ادامه مطلللللللللللللللللللللللللب
سکوت کنیم....
--------------------------------------------------------
یه مزدا3 هم که یه دختر پسر بودن ازش سبقت گرفتن.
وقتی از کنارش رد شدن دختره به حالت تمسخر واسش شکلک در آورد.
اونم هم گازشو گرفت رفت کنار ماشینشونو گفت:
عزیزم عشق جدید مبارک. دیگه بهم زنگ نزنومن دیدم که پسره دخترو پیاده کرد و رفت :))
نکته اخلاقی: با پسر جماعت در نیوفتین :))
--------------------------------------------------------------
میدونی چه جوری یه نامه بدون تمبر میتونی بفرستی؟
بجای ادرس فرستنده ادرس گیرنده رو بنویس.
و بجای ادرس گیرنده ادرس خودتو.
اونا هم که میبینن نامه تمبر نداره نامه رو به فرستنده پس میفرستن.!!!