پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

متفرقه!

1392/1/29 22:42
نویسنده : مامانی
336 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه رفتیم خونه مامان بزرگ با صدرا یه عالمه بازی کردی مامان و باباش نیستن رفتن کربلا اینو گذاشتن!

بعد اومدیم خونه خوابیدی وقتی بیدار شدی چشمت باد داشت و بس که چرک کرده بود باز نمیشد! با خودم گفتم بااااز دکتر-- باااز معطلی و الافیگریه

یه کم گذشت چشمتو قشنگ باز کردی و چیز خاصی به نظر نمیومد . صبح  شنبه هم چشمت دوباره همونجوری بود. صبح یکشنبه که بیدار شدی  اون چشم دیروزیه خوب خوب بود باز این یکی چرک کرده بود و باد داشت!!!

به نظر یه حساسیت فصلی بود چون مورد مشابهش تو اقوام بابایی بود و دکتر گفته بود حساسیت فصلی هستش و من واقعا ترسیدم ببرمت دکتر باز برا همون هم یه بهونه در بیارن هی عکس هی....   الان دیگه خوب خوب شدی

--------------------------------------------

روز شهادت رفتیم روستای بابایی نهار اونجا بودیم و بعدشم یه کم بیابون گردی و طبیعت گردی و خوردن چایی آویشن اونم روی آتیش و بعدم برگشتن به بیرجند(دست خاله فاطمه درد نکنه ک ماشینشو داد ببریم)

 -------------------------------------------

پ: مامان برام شیرینی گینار بیار                 من: چی؟؟؟

پ:گیناررررر    گییییناااااار        من:مطمئنی ما از اون شیرینی ها داریم؟

پ:آره خودم همشونو خوردم ببین قدم بلند شده بزرگتر شدم

میرم همه ی شیرینی ها رو میارم و با دقت نیگاه میکنم جهت افزوده شدن براطلاعات عمومیم ببینم باز بعد از شیرینی تفنگ(نارنجک)گینار کدوم نوعشه که میبنم شیرینی نارگیلی برمیداره و با نگاه عاقل اندر سفیهی میگه: بفرما اینم شیرینی گینااااارماچ

-----------------------------------------------

آخر شبه ومن مشغول کارای خودم  و پسرک هم تو اتاقش نقاشی میکشه وبابایی هم خواب!

بدومیاد میگه مامان سوکس!!!!

کجا؟ تو اتاقم ....آختعجب  میرم میبینم بعله یه سوسک خوشکل!!!! داره تواتاق پسرک قدم میزنه!

پویا میگه برو غذاش سوکسو بیار (ینی سم سوسک)

میرم میارم و اونقد میپاشم روش که همونجا ناکار میشه و میندازمش تو خاک انداز میزارم جلودر ورودی فردا بزاریمش بیرون!

صبح میریم مهد و اداره و وقتی برمیگردیم من کلا یادم رفته قضیه که پسک میگه :ماماااان سوکسو بزارم بیرون ؟؟؟

من: اه خوب شد گفتی آره همون خاک اندازو بزار تو پله های حیاط

پ: تو خاک انداز نیست اصلا ....من کشتمش!!!!

نیگاه میکنم میبینم دوباره انداختتش رو زمین و چندین ضربه نثارش کرده با کفش

میگم بیا با جارو بزارش تو خاک انداز بعد خاک اندازو بزار بیرون اینقد دست کاریشم نکن اه

پویا: خودشو تنها؟یا دست و پاهاشم؟؟؟؟؟     من:سبز   

            دیگه ادامه ندم بهتره......

-------------------------------------------------------

اینم شعر پسرکم با دیدن پارچه های سیاه عزاداری ایام فاطمیه:

امام حسین مظلوم                    دارن میان پیش ما!             

کشتنشم قرمزه!(با قرمز نوشته شده بود)      با هم بخونیم دعا

 

 

هزارپا:

 

بن تن!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (19)

دو دانشجو
28 فروردین 92 19:19
سلام خانم گلي. ناراحت نشو عزيزم. رمز 911 هست ديگه دوباره بزن. پويا جووون رو ببوس.
شهرزاد مامان نگار
29 فروردین 92 14:58
دخترشیرازی
30 فروردین 92 1:09
آخی....
عزیز دلم...

واسه چشماش هم نگران نباش.حساسیته.صبحا با چایی تازه بشورش.ینی چای تازه دم رو بریز تو نعلبکی خنک شه بگو پلک بزنه توش بعد با پمبه تمیز کن آروم چشمشو. اگه هم حاد شد قضیه که ایشالا نمیشه؛ خاکشیر دود کن چشمشو دود بده.صد در صد تضمینی!


مورد اولو خیلی ها گفتن ولی مگه گوش میکنه تازه قبول کرده دستمالو با چایی خیس کنم چششو پاک کنم!!!
خاکشیرو چجوری دود کنم؟مثل سپند؟؟ فک کنم این مورد راحت تر باشه
ممنووووووووووووووووون
زی زی
30 فروردین 92 16:45
کامنت خصوصیم اومد؟


آره
بهار
30 فروردین 92 21:17
سلاااااممممممممم عزيزمممممممم فداي اون نقاشي هاي بچه گونه برم من اخ كه دلم واسه آقا پويا و مامان نازش تنگ شده بود پدر بي نتي بسوزه خوشحالم دوبار مي بينمتون فداي هردوتون شم


چقد تو مهربونی "آخه>؟ مرسی که بهمون سرمیزنی
مامان نازدونه ها
31 فروردین 92 11:32
راست میگه گیتار ونارگیلی حرفای مشابه زیاد دارنجیگر شاعر کوچولو رو برم با اون کشتنشم قرمز گفتنش


گیتار نه ها!!!گیننننننار نون
elham
31 فروردین 92 19:59
جیب هایم خالیست

کفش هایم کهنه ، چشمم کور

من عجب دنده نرمی دارم

من پول هایم را وقتی می گیرم

که فاتحه اش را خوانده باشد زن من

سر گلدسته برج

جیب من جای گره خوردن هیچ است و شپش

هر کجا هستم باشم ، خانه ای می خواهم

اجاره ، رهن ، کرایه همه اش مال من است

چه اهمیت دارد که اجاره بالاست

صاحبان خانه چه خبر از ته جیبم دارند

پول را باید جست ، وام باید که گرفت

خانه ای نقلی ساخت

زیر قرض باید رفت

با همه اهل و عیال ، نان خشک باید خورد

مگر این اشکنه ها چه کم از دیزی سنگی دارند

بهتر آن است که قانع باشیم

و نگوییم که پول و پله لازم داریم

حرف دیگر کافی است

خانه در یک قدمی است

و طلبکار آن جاست

کفش را باید کند

پول را باید جست


نیلوفر
31 فروردین 92 23:09
_____████ ____________ _____██████ ___________ ____████████__________ ▌ ___███____███_________ █ ___██_______██__________▌ __███________█__________▌ __▌●█________█_________█ __███_______ █_________█ ___██_______█________██ ____________██_______██__▌ ____█______██______███_ █ _____▌_____██_____████_█ __________███___█████_█_█ ________███__██████__█_█ ______███__████____██_█ _____███_█████_████_█ ____████_██████_███_█__▌ ___████_█ █__███ _█__██_▌ __█████_████_▌_█_███_▌ _█████_██___██___██_█ _█████_███████_███__█__██ _███_▌███___██____██_███ _███_▌█████___███__█__█ _████_▌▌___█__█_██████ __██████_████__▌_████ ___█████_____████████ ._=--███████████████ا _=--=_-████████████ =--_=-_=-█████████ یه سری به ما بزن
اتيلا جون و مامان شيما
1 اردیبهشت 92 11:32
سلام مادر خانومي... واسه چشمهاي پسرك خيلي ناراحت شدم... شستن با چاي سرد رو امتحان كنيد انشاا... كه مشكلش رفع شه... بابت سوسك بيچاره هم كه بايد بگم روحش شاد... نقاشي هاي هنرمند كوچولو هم خيلي زيباست مخصوصا چهره ي هزار پا...
زی زی بانو
1 اردیبهشت 92 16:47
هی چه شکلک با مزه ای


از دست تو
حامد
1 اردیبهشت 92 18:46
چقدر قشنگ شده. ماشالله چقدر شیرینه خوش به حالتون
مامان یاشار
2 اردیبهشت 92 11:13
ای جونم که چشماش اذیت شده . قربون شیرین زبونیاش و این عکسای خوشگلش. جیگر نقاشیاشو با اون هزار پا کشیدنش رو ولی عاشق شیرینی گینار شدم آخه منم دوست دارم خوب. یه عالمه بوس محکم از اون لپای خوردنیش
مامان ترنم
2 اردیبهشت 92 11:13
عاشققققققققققق عكس بن تن شدم . واقعا عالي كشيدي.
خوب خاله عكس اون سوكس رو هم براي ماماني مي‌كشيدي خوببببببببب


ووویی نگو حالم یه جورایی شد
مامان گلاب وهلناجونم
2 اردیبهشت 92 12:51
پس چرا نمیای از شیرین زبونیای پسملی بنویسیییییییییییییییییی بابا دلمون ترکید
دخترشیرازی
2 اردیبهشت 92 13:11
دقیقن مث همون.
بهتره تو حموم دود کنی که یه محیط بسته ست.آخه بچه نمیتونه تحمل کنه هی میخواد فرار کنه.اونجا لااقل دودش میخوره بهش.بعدش هم دوش آب گرم بگیره که هم بوش بره هم گرم شده باشه مجرای چشمش.



چشم خانوم دکتر
دو دانشجو
2 اردیبهشت 92 19:06
سلام جيگرتو پويا جووون. خوبي مامان خوشگله؟ رمز درست بود؟نمياي سر بزني عسيسم
بهار
3 اردیبهشت 92 20:54
سلام عسيسم كجايي پس اين دلم تركيد قد يه مورچه شد از دوري تو و آقا پويا بيا ديگه فدات شم


بهار مهربونم عکس داشتم ها نشد بزارم امشب وگرنه فققققققققققط به خاطر دوستای خوب و با معرفتی مثل تو میام عزیزم
حاج خانوم
3 اردیبهشت 92 23:00
قهری با من



آره . قهر نه دلخورم

محبوبه
4 اردیبهشت 92 17:05
سلام عزیزم.
غیبت صغری کبری منو ببخش
حسابی و به صورت الکی درگیرم.
همه پستا رو خوندم.
چقدر خوبه که همه کارا و شیطنت های پویا رو مینویسی.من که فکر نکنم ذوق این کار رو داشته باشم.
هر چی باشه نویسندگی هم هنره دیگه...
انشاله که پویا جان الان خوب و خوش و سلامت باشه.
خوشحالم که خوب و خوشین و منتظر رفتن به خونه جدید.
انشاله اونم جور میشه.
از یه جایی که خودت حتی فکرش هم نمیکنی.
روزای بهاری قشنگی داشته باشی عزیزم.


بخشیدم غیبت صغری کبری رو میگم
ایشالا