پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

دلنوشته های مامان و بابا

1391/3/28 0:32
نویسنده : مامانی
703 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای مهربون من و ممنون از همه اونایی که به ما سر میزنن . واونایی که مابهشون سرمیزنیم و یاد ما نمی کنن هم ..... ولش کن از اونا هم ممنونیمعینک

یه اول نوشت بگم نیشخند: مامان و بابای پویا هر دو دستی به شعر و ادب دارند و صد البته بیشتر بابا جون  ولی خوب منم گه گاهی یه چیزایی از درونم تراوش میکنه مثل این

این یکی از شعرایی که من واسه بابایی گفتم:

عطر از بو گل و لاله و نسرین دارد                      او عزیز است، به دل، خانه ی رنگین دارد

قد زیبای چو سروش به دو دنیا ندهم                   با نگاهش به دلم عشق زدیرین دارد

خم ابروی نگارم چو مهی مشکین پوش               گرد چشمان قشنگش دل مسکین دارد

خنده بر لب نفشاند چه کنم من ای وای               دل چه کرده است که او با دل من این دارد

گربود دم به دم عمر کنارم زیباست                     همچو فرهاد نظر بردل شیرین دارد

حافظش باش خدایا که بُوَد ماه شبم                   بنده ات ، آنکه دلی ساده و غمگین دارد

 

اینم یکی از شعرایی که باباجون واسه مامانی گفتهخیال باطل

زیباتر از ستاره و الماس میشوی                خوشبوتر از شکوفه ی گیلاس میشوی

حتی نگاه شب پره ها روبه سوی توست       با آن لباس قرمز خود خاص میشوی

من از تبار همین خاک بی هنر                    تودر زمین خشک دلم یاس میشوی

لبخند میزنی و جهان در نظاره ات                 با خنده ات الهه ی احساس میشوی

شرط قمار زندگی ام برگ دست توست         چون مطمئنم عاقبتش آس می شوی

---------------------------------------------------------------------------------------------

واما پویا

* مامان چقد خونمون نزدیک مهده حوصلم سرمیره!

* مامان یادته دیروز(قبلا) منو بغل کردی حرفای خوشکل زدی > خوب حالا هم بگو از اون حرفا! کدوم حرفا؟

همونا دیگه: عزیزم  نفسم  فدات شم    عاشقتم و....  چقد دیر شده بگو دیگه!!!!(یعنی خیلی وقته نگفتی)

* به محض اینکه از دستمون عصبانی میشه:  پاشین پاشین همه چیزو جمع کنین دوباره شلوغ بازی بشه برگردیم همون خونه قبلی ! اصلانم اینجا خوب نیست !

* به محض اینکه بگی بالای چشمت ابروست: مامان بد! بابای بد!

* چرا زانوهات اینقد کثیفه چیکار میکردی تو مهد؟ خاله گفت یکی حسنی بشه همه بهش بخندن من حسنی شدم : موی بلند زانوی سیاه واهو واهوو واه!!!!!

*چیکار میکنی پشت لپ تاپ؟ ای بابا هر چی این دکمه ها رو زدم اون عکس هواپیمای بابایی نیومد آخرش دیونه میشم میمیرم میرم تو خاک!!!!

قلبشاید بعدا چند عکس اضافه بشه شایدم باشه واسه پست بعدقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (23)

جیرجیرک
28 خرداد 91 0:54
به به، زوج شاعر صفحه عشقولانه شد
قشنگ بودن شعراتون. تبریک دست خالی مرا بپذیرید
حوصله ی پویا سر میره اونوقت؟!؟!؟!؟!؟!
آدم چه چیزا که نمیشنوه
خب راس میگه دیگه، هرروز باید ازین کلمات عشقولانه از خودت در وکنی به پویا بگی
حسنی شد توو مهد؟؟
ممنونم . حرف و سخن زیاد دارن این بچه ها . والا

جیرجیرک
28 خرداد 91 1:03
کوشی؟؟ نیومده رفتی؟؟؟
زهرا
28 خرداد 91 1:03
خدا هم شما رو برای هم حفظ کنه و هم پویا رو برای شما
وشما رو هم برای یکدیگر

مامان نازنینها
28 خرداد 91 6:57
آفرین چه شعرهای قشنگی . البته شعر باباجون که برای شما گفته قشنگتر بودهاببوس گل پسر رو که حسنی هم شده بوده . بگو زینب ما هم عاشق این شعر حسنیه و حسابی هم دوست داره

خودمم گفتم بابایی شعرای قشنگتری میگه
ممنون که اومدی
از زینب نگو که دلم واسش ضعف میره
مامان نازنینها
28 خرداد 91 6:58
راستی خونه جدید یعنی نه ببخشید وبلاگ جدید هم مبارک باشه انشاا... به سلامتی
آسمان آبي
28 خرداد 91 8:11
مادر شاعر
پدر شاعر
پسر شيرين زبون.
خوب حتما اين پسر هم يه استعدادي از پدر و مادرش بهش رسيده ديگه. ببوس اين گل پسرو كه با خوشمزگي هاش صبحمون رو به خير كرد.


ممنونم شما لطف داری عزیزم
مرد كوچك من
28 خرداد 91 9:11
به‌به چه كيفي داره مامان و بابا هر دو شاعر باشن و اين جوري در وصف هم ترانه سرايي كنن
قربون حسني بازيگوش
آره خیلی قشنگه . گاهی وقتی امیر شعرایی که برام گفته رو خودش برام میخونه ومن فقط لووووووووووووس


رهگذر
28 خرداد 91 9:38
خوشحالین کلا با خودتون
چقد آدم باید بیکار و بی عار باشه و هییییییچ غصه ای نداشته باشه !!!!

ای بابا تو هم آدم نمیشی ها
بابا ول کن اینور و اونور رفتن و نق زدنو
به جاش یه وب بزن و از همه بچه ها بخواه بیان و بهت سربزنن باور کن اینجوری بیشتر سرت گرم میشه ها! از ما گفتن




نسرین مامان باران
28 خرداد 91 10:05
چه زوج هنرمندو باذوقی

ممنونم شرمنده نفرمایید

مامان نادیا
28 خرداد 91 10:08
سلام
می گم خانمی وسط عاشقونه هاتون یک شعر هم برای پسملی بگید دیگه
الحق و الانصاف بچه ها راست می گن بعضی وقتها ما حوصله بچه ها را نداریم


گفتیم واسش . گفتم پست خیلی طولانیو تکراری نشه
یه چند تا از اون شعرارم میزارم بعدا
نه بابا این پدر سوخته که 24 ساعته قربون صدقش میرم و بی نهایت لوس شده . تازه بقیه میگن خیلی بهم وابسته و احساسیه و باید یه کم خشن بشم!!!
مامان نازدونه ها
28 خرداد 91 12:02
چه خوب که اینهمه احساس قشنگ رو در قالب شعر بهم میگین منکه از خوندنشون لذت بردم حالا خودتون چه لذتی بردین خدا میدونه
مامان جون مگه چند تا نفس شیرین زبون داری که برا گفتن حرفهای خوشگل بهش دیر میکنی
انشالا که خدا همیشه مراقب گل ÷سرمون باشه میبوسمش

ممنونم . چی بگم والا من همیییشه ی خدا قربون صدقش میرم بسکه لوس شده !!!
اسما
28 خرداد 91 12:11
بابا شاعراااااااااااااااا.......مردم چه شعرا میسرایند.. تبارک الله.... من قربون اون حسنی برممممممممم....مامان بد به جای شعر گفتن یکم به بچه حرفای عشقولانه که دیر شده بگو..

به به صبح بخیر
ای بابا این بچه هر چی قربون صدقش بشی کمه
والا
زی زی
28 خرداد 91 12:56
همش برای پویا
محدثه
28 خرداد 91 13:53
سلام رقيه جان شاعر! مي بينم كه خانوم و آقا خوب براي هم شعر ميگين يه ذره هم قربون صدقه آقا پويا بريد كه بچه خودش ازتون درخواست نكنه
مامان یاشار
28 خرداد 91 13:55
به به به... چه خبره اینجا چقده عشقولانه ، چه استعدادهایی که نهفته مونده انصافاً شعر گفتن کار سختیه، صد باریکلا.. و اما پویا من واقعاً در شگفتم از شیرین زبونیش...چرا میزاری اینقدر دیر بشه خوب مامانیش زود بگو دیگه، خاله قربونش بره
مامان کوروش
28 خرداد 91 14:47
سلام عزیزم ممنون که اومدی چه اشعار زیبایی امیدوارم همیشه عاشق هم بمونید وشاد باشید رمز هم برو خصوصی
لیلی مامان یونا
28 خرداد 91 16:15
سلام الان پیغامتون رو میرسونم

ممنون لیلی جونم
لیلی مامان یونا
28 خرداد 91 16:16
آفرین به مامان و بابای شاعر
مریم
29 خرداد 91 10:02
به به چه شعری
خوش اومدی دوست جدید من

جیرجیرک
29 خرداد 91 12:41
سلام بر مبعث، پیام خیزش انسان، از خاک تا افلاک ! سلام بر مبعث، انفجار نور و ظهور همه ارزش‏ها در صحنه حیات بشر ! روز بعثت مبارک باد. اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
پارميدا
31 خرداد 91 10:35
با مناجاتي دلنشين به روزم.......
اومدم

مامان نازدونه ها
31 خرداد 91 19:32

عزیزمی

زهره
6 تیر 91 23:20
ما که رمز نداریم

دشمنان به قربانتان حال می آییم و برایتان رمز می گذاریم دوست عزیز