عکس
یه مدت عکس نزاشتم از هر دری سخنی
تو ادامه مطلبه و بدون رمز
--------------------------------------------------------
ظهر خوابیده و درنتیجه آخرشب با اینکه برقارو خاموش کردم و منم کنارش نشستم و فقط میگم بخواب بخواب ولی نمیخوابه .یه کم باهم میگیم و میخندیم. کم کم میگم مامانی بخواب که صبح شد .میخنده ومیگه:قوقولی قوقوووووووووو ویه عالمه حرف دیگه .منم عصبانی میشم پتورو میکشم روش میگم یالا چشاتو ببند وگرنه کتک میخوری ای بابا صبح نمیتونم بیدارت کنم ببرمت مهد
میگه: مامان یه حرف دیگه بزنم؟
من: نخیر ساکت باش بخواب
5ثانیه بعد: پزیدممممممممم از گرماااااا(یعنی پتورو از روم بردار)
پتوروبرمیدارم از روش و هیچی نمیگم ینی خفه شو بخواب
3ثانیه بعد: مرررردم از بی غذایی بی آبی!!
دیدم نه بابا رو بدم بهش تازه ساعت 1نصف شب میگه سفره پهن کن
چشامو بستم و بی خیال ینی من خوابم
پاشده میگه: خوبه . حالا که خوابیدی برم از کلمن یه آبی بخورم نمیرم از تشنگی ...آب خورده برگشته منو بوس کرد و دراز کشید
هی اینور میشه اونور میشه ...ساعت داره میشه 2.... مشکلم اینه که صبح باید بیدار شه وگرنه ولش میکردم بازی کنه
دیدم یوااااااش بلند شده هی تو اسباب بازیا دنبال یه چیزی میگرده تو تاریکی میگم: چی میخوای بچه؟؟بگیر بخواب
پویا: ای بابااااااااااا مگه تو خواب نبودی بچه!! سربه سرم نزار نگران نباش صبح نمیشه.....(واین داستان تا یه ساعت دیگه ادامه داشت)
--------------------------------------------------------------
میگم: پسرگلم عزیزم عشق منی
پ: تو هم عشق م.... نه نه عشق پو..... نه نه عاشقتم
من: پسرم بزرگ شه میخوام دامادش کنم عروس بگیرم برااااش.دوست داری عروس کی باشه؟
پ: فقط تو من:
----------------------------------------------------------------------
نون گرفتم بهش 2تادادم میگم ببر بده به مامان بزرگ بگو مامانم براتون نون تازه گرفته ...
رفته میگه: بفرمایید براتون رفتم نون تازه گرفتم خدمت شما!!!!! مامان بزرگه تا جایی که توان داشت قربون صدقه اش رفت و هی بوس هی بوس
برگشته بالا من: پویا:
-----------------------------------------------------------------------
پینوشت : آقا....من اینو میخوام توبیرجند نیس مث این . سایتی هم که عکسشو انداخته بود قیمت نزاشته بود و اصلا نمی فهمیدم چجوری باید سفارش بدم . میخوامش
http://www.tehrankala.com/images/products/9011/falez-morsarayli-2.jpg
پینوشت 2: بیا و درستش کن! شقایق جونم برام ته و توشو درآورد و آدرس دقیق و طرز سفارش دادنشو داد خوب؟؟؟ حالا که رفتم اونجا باز اینم میخوام!!!
http://www.tehrankala.com/----9-----pi-2032.html?invis=5
من و پسری با هم کیک پختیم و هرچی گفتم صبر کن کف قالب رو چرب کنم بعد موادو بریز گفت: میشه سربه سرم نزاری؟دارم آشپزی میکنم.و موادو ریخت. نتیجه شد یه کیک که به زور نوک چاقو از قالب کنده شد ولی خیییلی خوشمزه بود(اولین کیک پختن پسرم)
اینم سمبوسه ی رقی پز
کل بازی انگری برد رو نقاشی کرده مثلا...
شتر
نهنگ (عاشق اینم خیییییلی قشنگ کشیده قربون دست و پای بلوریش برم ممممن)
عینک مامانی رو پوشیده ومیگه: خوب پسرم من میرم اداره .نگران نباش زود برمیگردم:(
وقتی مریض بود و تب داشت.پارچه خیس گذاشتم رو سینه اش و آب می پاشیدم رو سروصورتش به لطف بزرگان و نبودن یه شیاف استامینوفن!!!
به زور خندیده که مامانی غصه نخوره
عصری رفتیم تو حیاط(که البته هنوز مشغول ساختن پیلوت هستن و خاکی هست) وگل بازی کردیم