پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

ما اومدیم :)

1392/6/5 9:44
نویسنده : مامانی
460 بازدید
اشتراک گذاری

نه اشتباه نکنین جایی نرفته بودیم از فضای حقیقی اومدیم به مجازیش همین خخخخخخخ

من و گل پسرم این روزها روزهای نسبتا آرومی رو میگذرونیم. یه روال تکراری که همش می چرخه و تکرار میشه و پسرکم البته چندان راضی نیست و گه گاهی مهدکودک رو جیم میزنه و میره خونه مامان بزرگ. به عنوان مثال امروز صبح : مامان آقای اداره اومده؟؟؟(یعنی الان در اداره بازه؟؟)   میگم:آره ولی هنوز نمیخوایم بریم (این جمله یه خورده آرومش میکنه) کیف پسرکم رو حاضر کنم بعد...

برمیگردم میبینم فقط دود پشت سرش مونده مثل میگ میگ از پله ها رفته پایین و پابرهنه خودشو انداخته خونه مامان بزرگ و صداش میاد که میگه: فرار کردم نرم مهد هیچی نگو به مامانم!!!! مامان بزرگ میگه میخوام برم بیرون دلبندم . میگه ایشکالی ندارههه منم باهات میامنیشخند قیافشم دقیقا همینه

--------------------------------------

رفته با عمو رضا آرایشگاه و وقتی برگشته با یه قیافه متفاوت و موهای به قول خودش مدل خروسی! از راه اومده دستاشو داده دوطرف و بلند میگه: قوقولی قوقوووووو   قلب

شبم تا دیروقت بیدار بود و هر وقت میگفتم بخواب میگفت نمیشه مدل خروسیم خراب میشهخنده

-----------------------------------------

خیلی بازیگوش شده تا وقتی جیشش از چشاش در نیاد نمیره دسشویی یه روز بعد اینکه کلی با خودش کلنجار رفت و هی به یه طریقی به قول خودش جیشو برگردوند!!! میگم: برو دسشویی مادر جان

میگه : ندارم آخه.   بهش میگم مامانا میفهمن که پسراشون جیش دارن بهم دروغ نگو (هرچند اون وضعیتی که اون داشت غیرمامانا هم میفهمیدن)

اول میگه: نه درشو بستم جیشا برگشتن تو لوله!!!!

بعد چند ثانیه: رفت دسشویی و برگشته میگه دیدی پسرا هم می فهمن! پ ن پ میخواستی خودتم نفهمی قدرت خدا.....

------------------------------------------

به همه چیز کارداره چند نمونه:

*چرا رضا پاشو گذاشت رو چادر زن عمو!!! باید از اون ورتر میرفت که چادر زن عمو خراب نشه....

*توپارک: پسرعموش راه افتاده به یه سمت نامعلوم میگه: جیش دارم . همه سرجاشون نشستن و پویا: داااااااااااد میزنه رضاااااا رضاااا ای خداااااااااا بیا برگرد باز بدوبدو رفته دستشو گرفته الان کجا میری؟بیا پیش مامانت کی میخواد بشورتت وقتی جیش کنی؟ باید بری دسشویی(اصلا به تو چه)

* بابابزرگ گفته از حیاط برین که اینجا پر خاکه . صدرا نمیاد بالا!!! ای خداااااااااااا چیکار کنم. صدرااااااااااااااااااا بیا دیگه  (خوب به تو چه! نیاد. تو بیا بالا که پرخاک نشی غصه ی صدرا و خاکی شدنشو مامانش بخوره...والا)

* مهدی با من دوست نیست!(خوب نباشه) . مهدی هم نقطه ضعفشو فهمیده هی میگه اینو بهم بده وگرنه باهات قهرم ..این کارو بکن وگرنه باهات قهرم!

همه چیز باید طبق قانون پیش بره. همه باید درست راه برن.بچه های 1ساله هم باید وقتی اسم یه رنگ رو میگن درست بگن به قرمز اشتباهی نگن زرد که داد و بیداد پویا بلند میشه! که نههههههههه این قرمزه (خدایا به تو چه آخه)

*زن عمو و بچش با هم صحبت میکنن مادره میگه آب میخوای بچه میگه نه . رفته لیوانو گرفته به زور تو حلق بچه میکنه بخور آبو نمیبینی مامانت میگه آب بخور .حالا "من و زن عمو و بچه و لیوان آب"  همه با هم شدیم نمیتونیم ساکتش کنیم و بهش بفهمونیم بابا طرف آب نمیخواد اصلا زن عمو اشتباه کرد ببخشید شما!!!! هیپنوتیزم

*بهش میگم (بازبون کاملا آروم و نرم) پویا جان کتابتو میدی یه لحظه النا ببینه (تو خیابونیم ولی کتابش رو از خونه آورده و رنگ شده هستش کتابش) دم در یه کتاب فروشی وایستاده جیییییییغ میزنه که پس حالا که گفتی بدمش به النا اصلا کتاب نخواستم ببر همینجا همین الان پس بده این کتابو! مادر جان اشتباه شد النا نمیخواد ببینه کتابتو .نه خیر ببر پسش بده.مامانی آخه این کتاب توش نقاشی کشیدی چی میگی تو ؟ کتابو ازش گرفتم میگم خوب عیب نداره میزارمش تو کیفم نهههههههههههه ببر پسش بده . میگم نمیخوایش میبرم میندازم تو سطل آشغال باز داااااااد میزنه . به قران آخرش دیگه منم گریه میکردم اونم !همه ی خیابون نیگامون میکردن

مامان النا رفته واسه النا یه کتاب خریده داده دستش میگه بیا اصلا النا کتاب داره به کتاب تو هم کاری نداره باز جیغ میزنه میگه نه من اونو میخوام ! حالا باز النا نمیده کتابو!!!! اصلن یه وضع وحشتناکی......که در حد یه بچه ی 5ساله نبود. 2سالش بود اینجوری میکرد میگفتم بچه اس .....افسوس

 --------------------------------------------------------

 فرهنگ لغت پسرم:

مامان من خرگوشم====هویچ میخوام برام بیار!

مامان من میمونم====برام موز بیار

خیلی هوا گرمه ====بستنی میخوام

مامان بستنی با آب استغراغ میشه؟یعنی گرچه همین الان بستنی خوردم ولی بعد اینکه آب خوردنم تمام شه دوباره بهم بستنی بده!

اگه میخوای برام سی دی بزار!= برام سی دی بزار

----------------------------------------------------------

میگه برام النگوی قرمز بخر .میگم آخه النگوی قرمز مال دختراس که

ااااااااااا پس چطور کمد قرمز خریدی برام؟پس شاید (کاش) برام کمد سبز بن تن میخریدی!

من: بن تن وحشتناکه دوس ندارمش دلم میخواد اتاق پسرم آروم و قشنگ باشه

پویا: مگه اینجا اتاق تویه؟ برو اتاق خودت رو آرون و قشنگ کن

من:هیپنوتیزم       

پویا: خوب اصلا نمیخوای آشپزخونه رو قشنگ کنی عیبی نداره(ینی آشپزخونه اتاق منه پس!) برو تخت خودتون رو آرون کن

----------------------------------------------------

میخوایم بریم عروسی میگم بیا موهاتو ژل بزنم خروست کنم

منتظر بودم با خوشحالی بیاد جلو که گفت: دلم میخواد همینجوری باشم نمیخوام پخ پخو بشم!!!!

با خودم ژل رو بردم تو تالار دوباره گفتم مامانی حالا میشه موهاتو قشنگ کنم؟

میگه: من مردم ! با من این کارا رو نکن

----------------------------------------------------

پسرکم. تو مردی. خیلی مردتر از اونی که فکرش رو بکنی . از اینکه دلت نمیخواد موهات اونجوری باشه خوشحالم. از اینکه همیشه دوست داری متعادل باشی خوشحالم. تو نق میزنی خیلی خیلی زیاد و من فقط از اینکه تورو دارم خوشحالم. از اینکه سالمی از اینکه هستی که گم نشدی.که تصادف نکردی. که مریض نیستی .

وقتایی که جییییییغ میزنی و اطرافیان میگن : وای رقیه چه حوصله ای داری مااگه بودیم تا حالا سکته کرده بودیم

من خوشحالم از اینکه خدا بدون درد خاص بدون هیچ مشکلی بدون حتی نیاز به یه آزمایش مشکوک یه بچه ی سالم و صدالبته باهوش بهم داده که پره از عاطفه. پره از عشق.

بچه ای که خود بهشته.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (19)

فهیمه
4 شهریور 92 11:02
ای جان عجب پسرک شیطونی داری رقیه جون فرهنگ لغتش هم خیلی باحاله
مامان نازدونه ها
4 شهریور 92 18:51
چه دست پر هم اومدی عزیزم

کوتاهی موهاش مبارکه کاش عکس مدل خروسیشو میذاشتی ببینیم چه شکلی شده بود که دیگه حاضر نشد پخ پخو بشه

مگه لوله ش چند اینچه که ظرفیت اونهمه جیش رو داشته

چه کسی گفت که در عالم بالاست بهشت؟




به ظاهر که اینچش کمه ولی ظاهرا عمقش بالاست خخخخخخخخخخخخخخخخخخ
آره حتما میزارم عکسشو به نظر من که خیلی قشنگ شده بود

محمد
4 شهریور 92 20:53
ای تو بهترینم!

صبح را

با رویای شیرین تو

به دست شب می سپرم

و شب را...

تا صبح به یادت می نویسم

عشق یعنی همین!



قشنگ بود محمد اقا ممنون.
با این حساب من شدیدا عاشق پویام
مامان ترنم
5 شهریور 92 10:29
آخه با يه مررررررررررررررد اين كارا رو مي‌كنن؟؟؟؟؟
مي‌دوني ياد چي افتادم؟ سريال دودكش. يه مرررررررد.



آخ که چقد دوست داشتم اون سریالو
مامان ترنم
5 شهریور 92 10:30
چه خوبه كه هميشه نيمه پر ليوان رو مي‌بيني. فوق العاده‌است . عاشق اين اخلاقتم عزيزم.


نه اشتباه نکن خیلی وقتام اون قمست خالیه رو میبینم
ولی خودم خودم رو امیدوار میکنم
مخصوصا این اواخر که زیاد اوضاع روحیم خوب نیس
elham
5 شهریور 92 16:43
کلی روحیه م عوض شد

یعنی آدمو به بچه دار شدن امیدوار میکنی




پس چی؟

امیدوار باش شدیدخخخخخخخخخخخخخخخخ
تورو هم میبینم که بیای بنالی صبر کن هاهاها

رضوان
6 شهریور 92 16:21
ای جووووووووونم ب مرد مامانش
هزااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار ماااااااااااااااشالاااااااااااااااااااااااااااا


ای جوونم به تو دوست خوب که گرچه بهت سرنمیزنیم تو یادمون میکنی
مرامتو
حافظی نسب
7 شهریور 92 11:37
سلام
از حضور سبزتان ممنونم
من تقریبا همه ی پست هاتون رو می بینم و می خونم "گاهی هم خانوادگی"
هم وبلاگ نوقند و هم اینجا
موفق باشید


چقدر خوب
واقعا ممنونم ازتون
مرد كوچك من
9 شهریور 92 10:56
سلام عزيز دلم چقدر خوب كه خودش به اين نتيجه رسيده كه هيچ از سادگي زيباتر نيست فرهنگ لغات بچه‌ها خيلي منحصر به فرده و خاص و اين وسط مادرا خيلي ذوق زده ميشن از اين فرهنگ ناب الهي يه مرد واقعي ميشه پويا خان تا مامانش كنارشه
مرد كوچك من
9 شهریور 92 11:23
سلام عزيز دلم
چقدر خوب كه خودش به اين نتيجه رسيده كه هيچ از سادگي زيباتر نيست
فرهنگ لغات بچه‌ها خيلي منحصر به فرده و خاص و اين وسط مادرا خيلي ذوق زده ميشن از اين فرهنگ ناب
الهي يه مرد واقعي ميشه پويا خان تا مامانش كنارشه

ممنونم از این همه انرژی مثبت
دخترشیرازی
9 شهریور 92 11:31
عزیز دلمممم شیطون بانمک خروس!!
مامان ياشار
10 شهریور 92 0:32
واي رقيه جوووونم دلم براتون يه ذره شده. به اين نتيجه رسيدم كه بچه ها هر چي بزرگتر ميشن سخت تر ميشه. يعني اگه بدوني از كمبود خواب ديگه رسماً دارم رواني ميشم. هي فكر ميكردم بزرگ ميشه بهتر ميشه وقتم آزاد تر ميشه ولي..... پوياي خوشگل شيزين زبونم رو ببوس يه عالمه
حامد
10 شهریور 92 10:23
سلام ممنون. از کجا میدونی بابای خوبم. عسل بانو این نظر شما را قبول نداره. شما می خواید شماره حساب بدید خدا را چه دیدی شاید یه روز به کارمون اومد


از اونجا که خیلی کارا میکنین تو خونه که من تا حالا ندیدم مردی اینقدر کار بکنه
به عسل بانو هم بگین قدر بدونه.....
زی زی بانو
10 شهریور 92 14:41
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام
زی زی بانو
10 شهریور 92 14:42
کلمات پویا رو عشقه
مرضی
10 شهریور 92 18:27
عزیزممممممممممممممممممم
خدا واست حفظش کنه
ماشالا به پویای گل
ببین اون یه تیکه که داشت به زور به بچه اب میخوروند چون مامانش گفته بود کللللللللللللی خندیدم
عزیزمممم
براش اسپند دود کن
ایشالا همیشه شاد و سالم باشه


باران
10 شهریور 92 22:35
هزار ماشالله
واقعا پسر آقایی داری خدا حفظش کنه
مامان مهربون ودوست عزیزم خیلی گلی میدونستی؟


ای جووووووونم ممنونم از این همه لطف
آزاده
12 شهریور 92 13:27
قربونش
خیلی کاراش و حرفاش بامزه ست
ضمناً مامان رقیه مالکیت آشپزخونه رو از صمیم قلب به شما تبریک میگم


آره خوااااااااخر از قدیم همینجوری بود هر خونه ای رفتیم 2تا خواب داشت و رسما یکی مال پدر بود و یکی هم مال پسر و من همیشه مالک آشپزخونه بودم
خوبیش میدونی چیه؟این آشپزخونه رو خییییییییییییلی دوست دارم
مامان نازدونه ها
13 شهریور 92 7:44
برا عکس پروفایل