پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

لوند و دلبرانه !

1392/10/23 10:04
نویسنده : مامانی
456 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم: مامان چرا نالاحتی؟ 

من: چای نخوردم .سرم درد میکنه               پ: چرا؟  خوب برو سرخ کن!!!!

من: آب شیرین نداریم                              پ:خوب توش شکر بریز!!!!!!!!!

من: نه منظورم اینه که آب لوله نمیخوام         پ: خوب از یخچال بردار!!!!

من:خنده                                                پ:  سوال چیه؟سرت خوب شد؟

------------------------------------------------

دارم با قلاب یه مدل گل میبافم که اگه بشه از این شالا درست کنم واسه خودم 

میاد میگه : مامانی میشه همون سیخ کبابو بدی منم بدوفم!!!!!  (بدوزم+ببافم)ماچ

------------------------------------------------

 مامانی نسکافه میخوره. پویا سیب. وفوتبالیستها میبینن

پویا: سیب؟؟؟     مامان:Apple                         پویا:قهوه؟      م:coffe

پویا: فوتبال؟       مامان:Football        پویا: نههههه فوتبال میشه فرررررست پووولییییسقلب

-------------------------------------------------

مامان من تووولیل (تبدیل) شدم به دختر

م:متفکر               پ:دختر ...دختتتترررررر

م: خوب میشنوم چی میگی . منظورتو نمیفهمم

پویا: موهام بلند شده... لنگی دارم! (النگو) (یه تسبیح دور دستش پیچونده بود) دلمم همش عروسک میخواد .عروسک بن تنننننن .عروسک خررررس. خونه ی اسباب بازی . قابلمه. لیوان.

م: ولی دخترا عروسک بن تن خوششون نمیاد

پ: آره میدونم ولی من دختر آتشینم . آتشین ینی انگلیسی ی ونجنس(بدجنس)!!!

ینی یه همچین دیالوگایی داریم ما کل روز!

----------------------------------------------------

امیرم 

زندگی کنار تو گرمه! نیشخند دوستت دارم . خیلی بیشتر از اونی که فکرش رو میکردم! 

واینو از اونجایی میفهمم که وقتی ازم دلخور میشی نفسم بالا نمیاد و هر لحظه حس میکنم دارم خفه میشم

((فقط نمیدونم چرا وقتی من از دست تو دلخورم بازم خودم دارم خفه میشم رو تو تاثیری نداره!!!  )) خنده

خیلی چیزا گاهی رو اعصابمه ولی بسیاااار زیاد خودم رو تغییر دادم مثلامژه ودیگه کلا سوت میزنم درموردشون .به خاطر پویا. تو . خودم....

من الان در این لحظه این نفس در سلامت کامل اعلام میکنم که فقط میتونستم با آدمی مثل تو زندگی کنم و  هیییچ شخص دیگه ای نه میتونست با من دووم بیاره استرس نه من میتونستم تحمل کنم

واین روزا:

مرا هیچ حسی شبیه تو نیست                    کنار تو درگیر آرامشممم

همین از تمام جهان کافیه                           همین که کنارت نفس میکشم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

مامان ترنم
23 دی 92 11:11
قربون اين پسر كه تووليل شده به دختر آتشين رقيه جون وقتي دوفيدي حتما عكسش رو برامون بزار. پويا جان فرست پوليس رو عشقه.
مامانی
پاسخ
خیلی قشنگ شده . حتما عکسشو میزارم هنوز کامل نشده.تازه یه فکری تو سرمه که اگه دوستان مایل بودن سفارش بدن بدوفم براشون
دخترشیرازی
23 دی 92 11:34
الهیییییییییییییییی ممل ما هم به بدجنس میگه ونجنس!!
مامانی
پاسخ
اااااااا پ دلایل خاص خودشو داره که ما نمی فهمیمش
آسمان آبي
23 دی 92 13:37
سلام خانومي، عجب حكايتي هايي داريد شما مادر و پسر. راستي يه قسمت از مطلب هم آموزش زبان انگليسي بود درسته!!!!!!!!!!!1 البته ظاهرا معلم پويا بود و شما شاگرد
مامانی
پاسخ
قدمت رو چشممون آبی جونم خوش اومدی بعد این همه مدت درسته من شاگردم و ایشون مربی
آسمان آبي
23 دی 92 13:38
خانومي اون شال كه عكسش رو گذاشتي خيلي خوشگل بود چطوري بافته ميشه ؟
مامانی
پاسخ
بافتش تقریبا سخته . واسه هر گلی الان که دستم روون شده نیم ساعت لازمه! من از روی یه سی دی یاد گرفتم
مامان هلنا
25 دی 92 0:09
ای جونم هر میگذره این پسر شیرین تر میشه خوب بچه راست میگه برو چایتو سرخ کن قربونش بشم هر وقت حرفاشو میخونم کله قند تو دلم اب میشه راستی رقیه جون وب هلنایی رو عوض کردم خوشحال میشم پیشمون بیای
مامانی
پاسخ
کله قند
مامان هلنا
25 دی 92 11:34
دقیقا کله قند
مامان نازنينها
25 دی 92 17:56
قربون شما مادر و پسر ٠ نه عزيزم نوشتم كه شمارم عوض شده برات خصوصي ميگذارم ٠ اتفاقاً فكر ميكردم بهت دادم هي ميكفتم چرا از اون اسم ام اس خوشگلهاش بران نميفرسته
مامانی
پاسخ
حیفشون چه پیامکایی که نفرستادم
پری
27 دی 92 0:19
مشالله چه پسر شیرین زبونی ه این آقا پویا خیلی شال قشنگیه دوستم. به مادرشوهر نشون بدم برام ببافه. با قسمت آخر هم موافقم. انگار که من نوشته باشمش
مامانی
پاسخ
آزاده
27 دی 92 21:15
قربونش با این حرفاش آدم پیر نمیشه با این فسقلیا مامانی عکس شال رو حتما بذاری واسمون
مامانی
پاسخ
آخراشه آزاده جان گلها رو بافتم باید به هم وصل کنم خیلی سخته عکسشو میزارم آخر سر
بانو
30 دی 92 11:39
سلام دوست عزیز وبلاگ زیبایی داری خوشحال میشم بهم سربزنی امیدوارم مطالبم به درد خودت و تربیت بهتر کودک دلبندت بخوره منتظرم
مامانی
پاسخ
باعث افتخاره عزیزم همین الان میام میخونم مطالبت رو
مامان نازدونه ها
2 بهمن 92 11:26
هر كدوم از خاطراتتون خودش يه پست بود كه اينجوري خلاصه وار گفتيشون با خوندن هر كدومشون دلم هوس بوسيدنشو ميكرد فرست پوليس وجودت مملو از حس هاي ناب
مامانی
پاسخ
وحضور گرمت همیشگی
4دانشجو
3 بهمن 92 23:36
سلام به عزییییییییییییییزه دلمون. خیلی پستت قشنگ بود واقعا لذت بردیمبخصوص از شیرین زبونیای پویاجون. فقط یه گله دارم چرا کم پیش مون میای نمیگی تو شهر غریب دلمون میگیره!!!