پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

این روزها

1394/12/12 10:14
نویسنده : مامانی
352 بازدید
اشتراک گذاری

روزا همینطور پشت سر هم میره.... 

برای ثبت خاطرات مینویسم وگرنه دوست ندارم اصلا بهش فکر کنم.... یه مدته (حدود 2 ماه) پویا کل تنش میخاره ... فعلا تشخیص کم خونی ...حساسیت... و این چیزا بوده ، آخه بچه ای که هیچی نمیخوره طبیعیه دیگه...

دکتر باهاش صحبت کرده گفته هر غذایی که خوردی که هیچ... نخوردی آمپول اون غذا رو میزنم بهت... آمپول خورش سبزی! آمپول خرما!! و به طرز جالبی تا حدودی جواب داده ... یکی دوتا آمپول تقویتی و ضد حساسیتم که این وسط تزریق شده بهش گفتیم این مثلا آمپول قیمه بود خندونک

چاره ای نیس باید به هر صورتی میشه تو راه بیاد و غذا بخوره

اکثرا عصبی هست و بیشترش بخاطر تغذیه بدشه .....

اولین کارنامه ی پسرمم رفتیم مدرسه و مشاهده کردیم همه چی خیلی خوب بود و مربیش از وضعیت درسی و اخلاقیش راضی بود خدا روشکر.

دلم برای روزایی که با آرامش مینشستم و شیرین کاریای پسرمو مینوشتم تنگ شده...

* با آبجی بازی میکنه و سرگرمش میکنه که من بتونم غذامو بپزم. تموم که میشه میگم ممنونم ازت که آبجیو سرگرم کردی ... میگه خواهش میکنم کاری نکردم وظیفم بودبوس

* پرنیا میپره روسر خاله زهرا وچنگ میزنه  و اذیتش میکنه و خاله زهرا هی میگه نکنننن.... پویا میادو میگه خالههه کاش من جای شما بودم که شما اینقد اذیت نمیشدینمحبت

* به محض اینکه پرنیا میره سمتش یا دفترشو خط خطی میکنه یا کتاباشو چنگ میزنه یا ماژیکاشو میگیره یا لپ تاپو زرتی خاموش میکنه.... اینه که همیشه صدای پویا بلنده که : آبجییییی

حالا پرنیام یاد گرفته هر جا میخاد اعتراضشو نشون بده با کشششش  تمام میگه آبجییییییخنده

 

از احوالات کلی م همینقد بگم که بین یخچال و کابینت یه جای کوچیک و تنگ هست در حدی که یه نفر بتونه سرپا وایسته.... گاهی میرم اونجا قایم میشم و نفسمو حبسسس میکنم  شاید چننند ثانیه نبینن منو و کاری به کارم نداشته باشنهیپنوتیزم

کلمه هایی که تا 1 سال و 4 ماهگی میگه دخترم: 

بابا    مامان   دادا     آب     هاپو      

گوگولی( خروس!! ههه ...... ینی خروس ه میگه قوقولی قوقو)

بابازا (بابا بزرگ)  

بووا(پویا)

نم (نه!)

دردر (بیرون)

آله (خاله)

ضا (رضا)

تَ  (توپ)

 

روزهای اخر اسفند همه ی دوستان با معرفتم سرررشار از شادی و ذوق و اشتیاق 

سال خوبی در انتظارتون باشه

اگه کسی آدرس حسنا بانو رو داره بهم بده ایمیلشو پاک کردم یادمم نیست چی بود 

اینم واسه مامان نازدونه ها و سپیده جان بوس

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

مرضیه
12 اسفند 94 10:26
سلام رقیه جووووووون عجب عکسی از اون وقت هی دارم نیگاش میکنم هی ماچش میکنم ببوسش از طرف من
مامانی
پاسخ
فدااای تو بشم مننن
بانو
13 اسفند 94 7:14
سلام وبلاگ زیبای دارین برای افزایش ترافیک وبلاگتون راهکارهایی دارم به سایت من سر بزنید موفق باشید
مامان نازدونه ها
16 اسفند 94 9:49
می بینم که از دست کارای پرنیا جون شما وپویا جون حسابی آبجییی شدین ((. انشالله که گل پسرمون زودتر حساسیتش برطرف بشه و با غذاها آشتی کنه مراقب خودتو دو گلت باش ومیبوسمتون امید که سال جدید همراه با اتفاقاتی خوش وآرامش باشه برات عزیز دلم
مامانی
پاسخ
فدای تو بشم مننن عزیزم
مامان علی و محمدسبحان
16 اسفند 94 13:02
ماشاالله خانومی چقدر بزرگ شده پویا جان خوبه ؟ درساشو خوب می خونه ؟
مامانی
پاسخ
ُلام از ما شما خوبی؟ بچه ها روبراهن؟ الهی شکر آره راضی ام درکللل از وضعیتش...یه چیزایی رو سانسور کنیم بدک نیست
مامان علی و محمدسبحان
27 اسفند 94 8:52
باز هفت سين سرور ماهي و تنگ بلور سکه و سبزه و آب نرگس و جام شراب باز هم شادي عيد آرزوهاي سپيد باز ليلاي بهار باز مجنوني بيد باز هم رنگين کمان باز باران بهار باز گل مست غرور باز بلبل نغمه خوان باز رقص دود عود باز اسفند و گلاب باز آن سوداي ناب کور باد چشم حسود باز تکرار دعا يا مقلب القلوب يا مدبر النهار حال ما گردان تو خوب راه ما گردان تو راست باز نوروز سعيد باز هم سال جديد باز هم لاله عشق خنده و بيم و اميد عید شما مبارک
زی زی بانو
16 فروردین 95 20:24
عیدت عزیزم چقد شبیه پویا شده
mohammadamin
9 اردیبهشت 95 14:13
سلام باارزوی بهتریناواستون موفق باشید