پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

نوایی

1391/8/6 11:16
نویسنده : مامانی
461 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

این روزا ذهنم پراز پویاستنیشخند یعنی چی؟

یعنی پویا چی بخوره چی بپوشه چی یاد بگیره و.......

ولی خوب فعلا این پستو اختصاص میدیم به توضیح نوایی و بعد میریم یه پست دیگه میزاریم قلب

پویا نوه ی اول بود تو خانواده بابا امیر و همه در طول دوران بارداریم روز ها و لحظه ها رو میشمردن تا اون به دنیا بیاد.............یادش بخیر

وقتی هم به دنیا اومد مثل الان لاغر نبود یه کپل سفید و شیرین بود البته الان عسله ماچ . عمو ها عمه یه دونه زن عمو (مامان ثنا) بابابزگ و مخصوصا مامان بزرگ براش سنگ تموم گذاشتن . هیچدومشون اینجا رو نمی خونن ولی من بازم از همین تریبون از همشون تشکر میکنم از خود راضی

پویا خیلی دل درد داشت اوایل و واقعا دائم الجیغ بود ..... واااای یادم میاد دلم یه جوری میشه .... گاهی چندین آدم گنده نگاش میکردیم و واقعا کاری از دستمون بر نمیومد ...... برای خواب باااااااااااید پسری رو روی پا میزاشتیم و اونقد تکون میدادیم تا گیج بشه بخوابه که البته گاهی این تکون دادنا به 1 ساعت میرسید!!!!!!  پاشنه های پام کبود شده بودن . عمو رضا یعنی همون بابای ثنا گاهی پسرک رو روی پاش میزاشت و براش می خوند:

نوایی نوااااااااایی نواااااااااااایی نواااااااااایی نیشخند

همه باااااااا وفاین تو پویا بیییییییییی وفایی و....

و اینجوری بود که پسرکم تا حرف زدن یاد گرفت به محض اینکه میخواست که روپاش بزاریم میگفت: نوایی کن!!!!

و این اصطلاح نوایی موند و موند و موند تا الان که بعضی شبا می بینم این پهلو اون پهلو میشه و راحت خوابش نمیبره میگم: پویا چته؟خوابت نمیاد؟

و اونم میگه: نوایی کن زود میخوابم!!!! (این زود میخوابم یعنی اینکه قول میدم قبل اینکه بگی زووووووووووووود باش پاهام شکست من خوابم ببره ) و من پسرک 17 کیلویی که بیشتر از نصف من قد داره رو رو پاهام میکنم!!!!! تا بخوابه

الان بعد 4 سال صدرا - ثنا - مبینا و مهدی از اصطلاح نوایی استفاده میکنن!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (14)

زهرا _ مامان مریم گلی
6 آبان 91 10:54
سلام عزیزمممم.....مر30 که اومدی پیشمون...گل پسری تو ببوس که اون دل دردای شبونه اش مث مریم بود....


قربونت برم عزیزم . تو قلم خوبی داری . همیشه زیبا بنویسی ........
مرد كوچك من
6 آبان 91 11:47
سلام عزيزم
اين طور كه پيداست نوايي تو خاندان پدري پويا موروثي شده


همینطوره . خوبی؟
پرستو
6 آبان 91 11:56
ای جااااااااااااانم واسه این اقا پسر گل گلابببببب منم نوه اول خانواده مادریم واسه همین عزیز دردونه همه محسوب میشم)

در مورد نامزدی چون من تک دخترم و همونطور که گفتم خیلی خیر سرم عزیز دردونه بیدم همه دوست دارن نامزدی و عقد و عروسی همه رو جشن بگیریم خودم دیشب به مجید و امنه خواهرش اس ام اس دادم و گفتم بندازنش واسه عقد جشن و بزن و بکوب رو.اما چون مجید خیلی تو خانواده ش ابهت داره و همه روش حساب میکنن قبول نکردن و گفتن میخوایم یه جشن با شکوه و عالی بگیریم حتی امروز امنه مجددا به مامان زنگ زد و گفت که تاریخ نامزدی رو مشخص کنید دوباره بهشون گفتیم که اگه اوضاع مناسب نیست و ممکنه مجید دلخور باشه از اینکه جشن گرفتیم موکول کنیم به عید که جشن عقد بزرگی بگیریم.حالا مشخص نیست چی میخواد بشه
اون اهنگ رو عوض میکنم که اقاتون فکر کنه رفتی یه جای دیگهههههه


نهههههههههههههه بزار باشه بی خیال
زی زی
6 آبان 91 13:21
آره بابا آهنگ وبلاگ پرستو انقد بلنده یه بار پیش همسری خوابیده بودم ساعت دو شب بود همسری تو خواب عمیق بود منم با گوشیم رفتم تو وبلاگ پرستو خانم بعدش این همسری بیچاره ی من همچین از خواب پرید منم هول شده بودم هرکاری میکردم آهنگه قطع نمیشد

خب شوما مامانی بایدم ذهنت پر از گل پسرت باشه

پس پسرت همه جا شدیدا طرفدار داره و فقط ما نیستیم


قربون مهربونیات شم زی زی جان
آره واقعا هم بلنده صداش هم تابلوووووووووووو
مامان یاشار
6 آبان 91 14:30
واااااااااااااااییییییییی پس این دل دردا مال همه بچه هاست نازی پویا جونم هم دل درد داشته... جیگرشو که هنوز گاهی نوایی کردن لازم میشه. یه عالمه ببوسش محکم و سفت از طرف من.


فدای محبت هرچی دوست با مرامه
پارمیدا
6 آبان 91 15:47
عزیزم منو به یاد چهل شبانه روز اولی که پارمیدا به دنیا اومده بود انداختی....وای یادته چه روزهای سختی بود دل درهایی که ما آرزو می کردیم برای خودمون بود تازه بدتر و بیشترش....
نوایی هم جالب بود


آره به خدا . همیشه مادرا دعا میکنن درد بچه ها به جون خودشون بخوره . تو 40 شبانه روز بود؟ پویا 8 ماه بود!!!!!!!
فاطمه (من و همسرم و یه دنیا خوشبختی )
7 آبان 91 0:00
ااااااااا...خب نوایی کن دیگه !!!!!


عجب!!!!راست میگی تو بیا نوایی کن ببینم طاقت میاری؟خودم 40 کیلو ام باید پسره 20 کیلویی رو نوایی کنم اونوقت!!!!
آرین و مامانی و آرتین
7 آبان 91 6:10
سلام خوبی؟
عجب عموی مقتدری!
جالب بود


فدای تو مریم جان
نسرین مامان باران
7 آبان 91 14:07
عجب عموی خوب و مهربونی


همینطوره . خیلی خوب و خیییییییییییلی مهربون
مامان بهراد
7 آبان 91 22:55
ااااااااااااااااااای جان چه با مزه.....
خااااااااااااله بهت نمیاد مامان و انقدر اذیت کرده باشی............


بععععععععععععله به ایشون خیلی چیزا نمیاد ولی هنرای زیادی زدن سر مامانی
مامان یاسمین
8 آبان 91 8:54
ای جانم نوایی کن
زهــرا
8 آبان 91 12:48
چقد مامان بودن سخته


پ ن پ یه مردگنده میندازن تو بغلت بگن بیا اینم بچت بزرگش کردیم!!!!!
مامان نادیا
9 آبان 91 9:39
سلام
جالب بود که هنوزم به آهنگ نوایی می خوابه
ولی سعی کن دیگه رو پاهات نزاریش چون هر چی سنگین تر بشه به کمرت بیشتر آسیب می رسونه
عادتش بده کنارش بخوابی و یا بشینی و براش قصه بگی تا بخوابه


آره همینطوره. گمون میکنم الان درد زانوهام از همین بابت باشه ولی گاهی چاره ای نیست مثلا ساعت 12 نصف شب شده هنوز یارو داره این پهلو اون پهلو میشه و با خودش حرف میزنه!!!!خوب اگه ولش کنم خودشم میخوابه ولی 2 یا 2.5 اونوقت صبح بیدار کردنش با کرام الکاتبینه
اینه که روپام میکنمش 3 دقیقه ای میخوابه
می دونم کارم اشتباهه
چه کنم که گاااااااااااااهی مجبور میشم
راستی نی نی خوبه؟

مامان نیکان
3 اسفند 91 10:19
خوبی عزیزم کجاست این بازییییییییییی