یک شب خوب
وا چرا تازگیا این نوار ابزاری که مال ویرایش متنه نیست؟؟؟؟ ولش کن همینجوری می نویسم دیگه ....
سلام دوستای خوبم دیشب دوتا از دوستای قدیمی با شوهراشون اومدن خونمون . پویا 7.5 خوابید چون از صبح نخوابیده بود و در نتیجه منم با آرامش از مهمونا پذیرایی کردم و با خانوما رفتیم اندرونی کلی حرف زدیم وآقایون همش صداشون بلند میشد که :
آخه چرا شما خانوما عادت کردین همیشه غیبت کنین!!
ساعتای 10 پویا هم بیدار شد و شطرنج بازی آقایون و صحبتای خانوما که تموم شد همه با هم رفتیم پارک پویا هم که تازه بیدار شده بود و سرحال! کلی بدو بدو کرد. آخرشم که داشتیم برمی گشتیم اصرار که برم سوار ماشینای شارژی بشم و ما هم بردیمش و البته که اصلا بلد نبود و همونجوری فرمونو گرفته بود منتظر بود ماشین خودش راه بره
یاد اون داستان آقای ایمنی افتادم که آقا یحیی به خانمش می گفت: اول دنده عقبو جابزن ! آخه ماشین که خودش نمیفهمه باید بره عقب!!!!
خلاصه که خیییییییییییلی خییییییییییلی خوش گذشت و جای همه خالی بود ساعت 12 رسیدیم خونه و بابایی رفت خوابید و ما هم تا 2 بیدار بودیم چون پسرکم دیر بیدار شده بود
سعیده و الهام جونم بابت این شب خوب ازتون ممنونم