پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

شدیدا حالم بده

1391/11/28 10:15
نویسنده : مامانی
481 بازدید
اشتراک گذاری

این سرماخوردگی من ادامه داشت و هی دیدم حالم بهتر شده از لحاظ گلو و اینا ولی تا بلند میشدم سرم گیج میرفت . حالت تهوع و...

بالاخره عصر جمعه دوباره رفتم درمانگاه بماند که یه مقدار راه پیاده رفتم و حالم بدتر شد و بماند که وقتی رفتم تازه گفتن دکتر تو خونشه تازه رفته دوش بگیره بیاد و من داشتم می مردم از ضعف ودوست داشتم خفه کنم خودمو با این شانس ....

خلاصه بعد 1ساعت علافی که حالم از این علافی تو مطب دکترا به هم میخوره دکتر اومد و من که دیگه رنگ به رخسار نداشتمو دید و فشارمو گرفت گفت 6!!!

فوری یه سرم نوشت و همونجا برام وصل کردن و بعد یه مدت امیراومد و داداش محمد هم اومد و خلاصه تموم شد رفتم خونه

الان سرکارم و تمام بدنم میلرزه از این آمپول خونیا بهم داده یه 5 -6تایی گفته یه روز درمیون بزنم

حالم اصلا خوب نیست فقط نوشتم که یادم نره خیلی دوره بدی بود

همشم به خاطر این بود که شب اولی که رفتم دکتر یعنی یک هفته پیش شیفت دکتره تموم شده بود داشت میرفت همونجور سرپا منو مثلا معاینه کرد تن تن یه چیزایی نوشت و فلنگو بست و در رفت اگه همون شب فشارمو میگرفت تا الان خوب خوب شده بودم

جالبه بهش گفتم بدنم میلرزه!

ای بابا ...............................

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

دخترآریایی(من مینویسم تا تو بخندی)
28 بهمن 91 10:34
آخی....
چرا آخه؟؟
این آنفولانزا جدیده خیلی سور هست و سیستم ایمنی بدن رو سرویس میکنه! :|
به همین دلیله که تو دوره ی نقاهت شدیدن آدم به ضعف مبتلا میشه.
کمپوت آناناس انواع آبمیوه طبیعی و غذای مقوی مثه کباب تابه ای بهت کمک میکنه.
نبینم مریضیتو خانوم.
زود زود خوب میشی.


بوووووووووووووووووووس
منم که تا چند لحظه پیش تو وبلاگت پلاس بودم که
کوشی نمیبینمت
دخترآریایی(من مینویسم تا تو بخندی)
28 بهمن 91 11:12

من اینجام!


شقایق(مامان محمد ارشان)
28 بهمن 91 11:22
الهی بگردم
قربونت برم خیلی مواظب خودت باش
گلم من از این راه دور کاری ازم برنمیاد فقط برات دعا میکنم ک زودتر خوب بشی


توخیلی مهربونی شقایق جان خیلی
مامان یاشار
29 بهمن 91 14:01
الان بهتری رقیه جونم؟! خیلی ناراحت شدم. اصلاً واسه چی رفتی سر کار. خوب بمون استراحت کن که زودتر خوب شی عزیزم.


واسه اینکه مجبورم
بهترم الان
جشنواره بزرگ تولید صداهای صوتی
29 بهمن 91 16:08
دوست بزرگوار رقیه عزیز برآنیم تا بزرگترین کتابخانه صوتی برای کودکان و نوجوانان ، بویژه کودکان نابینا را ایجاد کنیم .برای این کار، کافی است یک یا چندین کتاب مناسب کودکان و نوجوانان را انتخاب کرده، آن را بازخوانی نموه و فایل صوتی را برای ما ارسال نمائید و یا اینکه یکی از قصه ها ،داستانها و متل های محلی خود را با زبان و لهجه خود ضبط و به این جشنواره ارسال نمائید.بدین ترتیب شما علاوه بر اینکه در یک حرکت فرهنگی عظیم سهیم شده اید، بی هیچ هزینه ای جزو پدیدآورندگان کتاب کودک می شوید و همچنین در راه حفظ فرهنگ ، زبان و یا لهجه محلی خود گامی بزرگ را می پیمائید. از شما بزرگوار رسما دعوت به عمل می آید تا در اجرای این جشنواره ، درخواست " همکار افتخاری" ما را پذیرا باشید و با اطلاع رسانی یا هرگونه اقدامی که خود صلاح می دانید، یاری مان نمائید.
محبوبه
30 بهمن 91 10:06
آخي عزيزم يعني واقعا دم وجدان بيدار بعضيا گررررررم!
دخترشیرازی(من مینویسم تا تو بخندی)
30 بهمن 91 16:36
عاقا من عوض شدم کلن!
نیست نوئه همه چی هی دلم میخواد پز بدم!!
بیا ببین


از دست تو . من دائم تو وبلاگتم که
پارمیدا
30 بهمن 91 18:03
سلام عزیز بهتری؟؟؟؟امیدوام روز به روز بهتر و شاد تر و سلامت تر و خندان تر باشی.جیبت پر پول دلت پر از شادی و لبت سرشار از لبخند ودلت پر از مهر و عشق و امید.


وای خدا چه همه دعای خوب ممنونم ازت عزیزم هیشکی تا حالا اینقد خوبی رو یه جا برام نخواسته بود
مامان نیکان
1 اسفند 91 10:25
سلام ما هم بیرجندی هستیممممم خوشبختم پویا جون تقریبا 1 سال از نیکان من بزرگتره به وبش یه سری بزن با هم دوست بشیم
http://www.nikanvoroojak.niniweblog.com/


وای من عاشقتم از همین الان . اولین دوست وبلاگی بیرجندیمی آخه
مامان بهراد
1 اسفند 91 11:05
خدا بد نده عزیییییییییزم........


الان بهترم فاطمه جان
نسرین مامان باران
6 اسفند 91 10:35
خدا بد نده
الان چطوری؟



الان دیگه خوب خوبم . هنوز آمپول میزنم ولی!