پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

تاریخ عمل

رفتم دکتر برای 6 / آبان / 93  نوبت عمل داده و صبح سه شنبه آینده ایشالا میرم برای عمل دعام کنین شاید دیگه نیام تا بعد تولد اگرم کلا نیومدم حلالم کنین ...
27 مهر 1393

تولد 29 سالگی

بله امسال تولدم مصادف شد با عید مبارک غدیر خم 93/7/21 تولد 23 سالگیم در حالی بود که یه پسرک شیطون 7 ماهه تو دلم بود . وحالا تولد 29 سالگیم در حالیه که یه گل دختر 8 ماهه تودلم داره وول میخوره. خدایا چی باید بهم میدادی که ندادی؟ ازت ممنونم امسال تولدم پر هدیه ترین تولد عمرم بود . شوهری هم با اینکه موقع خرید گوشی گفته بود بخشی از این مال تولدت هست ولی بازم برام هدیه خرید . یه عالمه هدیه هم داره برای نی نی خانوم و داداشی  وخودم میرسه از اینور اونور .اونقدددر که من امسال حس و انرژی مثبت داشتم تو روز تولدم هیچ سالی نداشتم. همش اشتیاق بود. همش شور بود. داشتن دوستای با معرفتی که حتی ندیدیشون ولی برات یه دنیا ارزش دارن به ا...
20 مهر 1393

آشنا جان

سلام دوست خوبم که به اسم آشنا کامنت گذاشتی. میتونم یه آدرس یا ایمیل ازت داشته باشم؟ میخوام باهات حرف بزنم.خیلی حرف دارم عزیزم خیلی    ممنونم که اومدی اینجا و بهم سرزدی یه سری توضیحات همینجا برات مینویسم عزیزم ولی حتما آدرستو برام بنویس من تو این وبلاگ که ماااال پویاست تمام اون چیزایی که میگذره رو مو به مو مینویسم تا وقتی بزرگ شد بدونه که چی گذشته به من و چجوری بزرگ شده. من برای دیگران نمینویسم . این وسط یه عده ی خیلی زیادی باهام دوست شدن و میخونن مطالبم رو که رو چشام جا دارن و خیلی هاشون عین خواهرن برام. منظورم اینه که هیییچ دلیلی برای دروغ نوشتن ندارم.  بعدش اینکه ما از مهر پارسال تا الانو پرستار گرفتیم ...
20 مهر 1393

پیش دبستانی +عکس اضافه شد

بله اومدم از این روزای پسرک بگم تو پیش دبستانی. اول اینکه خیییلی کارخوبی کردیم از مهر پارسال تا الانو براش پرستار گرفتیمو پیوسته نرفت مهد چون الان کاملا محیط براش قشنگ و لذت بخشه . البته کمی هنوز نق نق میزنه ولی اصلن نمیگه نمیخوام برم. واما بزرگ شده. خیلی بزرگتر از قبل. مهدش نزدیک خونه است. گاهی صبحها میگم با صندل بیا لازم نیست کفش اسپورت بپوشی میگه : وااای نه! زشته همه کفش دارن   **یا کیفی که براش میبرم همون کیف عروسکی شکل انگری برد هست از این کوچیکا. آخه کتاباشون که توی مهد هست و این فقط خوراکی هاشو میزاره توش خوب فکر کردم کیف گنده بخرم که چی همین واسه یه ساندویچ و میوه کافیه دیگه. اما امروز در مهد اولتیماتوم داده که اگه فقط یه ...
12 مهر 1393

عکس

بقیه چون مطلب طولانی نشه بدون رمز تو ادامه مطلبه عزیزان دوست خوبم اسما برای نی نی و پویا هدیه فرستاده اینجا نوشتم تا علاوه بر تشکر پویا و نی نی هم بدونن همچین خاله ی ندیده ای دارن که به فکرشون هست .روزهات پراز لحظات شیرین باشه اسمای خوبم تخم مرغو برداشته با انگری بردهاش بازی کرده وقتی به این روز افتاده با قیافه ی پایین اومده میگه: مامان اجازه تخم مرغ بردارم؟تو رو خدااااااا اجازه بده   پویا ور دختر خاله اش ریحانه  ...
8 مهر 1393

مهر

ماه مهر قشنگه. بوی ماه مهر ماه مهربان  بوی بازیهای راه مدرسه چرا اینقدر برای ما لذت بخش بود و بچه های الان نق میزنن؟؟  چرا ما اونقدر روز شماری میکردیم و بچه های الان نه؟ شاید چون از وقتی یادشون میاد رفتن مهد . امروز پویا رو بردم مهد. گفتم این دو روز که خلوت تره بره که اول مهر یهو با شلوغی مواجه نشه . یه کمم نشستم اونجا بعد اومدم. بهش گفتم من کنار دوستات میشینم هر وقت خودت دیدی دیگه زشته من باشم بگو برم!!!! یه کم سرش پایین بود و خجالت میکشید کم کم چند تا پسرک همسن خودش اومدن و منم یکی از حیووناش!! که تو کیفش گذاشته بودو درآوردم و گفتم پویا اطلاعات زیادی در مورد حیوونا داره میتونین ازش بپرسین براتون توضیح بده!!! ضمن ...
30 شهريور 1393