سفر + بخیه
امروز سر کار بودم از مهد زنگ زدن بیاین که لپ پویا یه کمی............ زخمی شده!!!! حالا من هی حرص میخورم هی این لامدهبا نمیزارن برم!!!!! زنگ زدم باباجون رفت پسرمو از مهد برداشت. 5 دقیقه بعد زنگ زدم حال پسرکمو پرسیدم میگه : کلا چشمش کبوده و زیر چشمش چاک خورده!!!!! (یه کمیٍ مهد کودکا رو داشته باشین!) خلاصه اینکه منم زودتر اومدم خونه و وقتی من رسیدم گل پسرم خواب بود و بابایی زخمشو باند پیچی کرده بود عصری یه عقد دعوت بودیم و رفتیم که دیدم از زخم پسرم خون میاد . طاقت نیاوردم و زنگ زدم به امیر و اومد بردیمش بیمارستان. گفتن باید بخیه بخوره!!!!! چشمام سیاهی میرفت . حالم هنوز بده و بدنم میلرزه . اسماء جان اونجا یاد تو افتادم که وق...
نویسنده :
مامانی
23:16