پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

سه ماه گذشت

سلام ب همه دوستای خوبی ک با اینکه من گرفتارم میان و بهم سرمیزنن . سه ماه از مرخصیم باتمام سختیاش مثل برق و باد گذشت و دخترم وارد ماه چهارم زندگیش شده . روزهام با بردن پویا به پیش دبستانی شروع میشه و با بچه داری و کارای خونه میگذره پویا بینهایت عالیه و از نظر بچه باهاش مشکلی ندارم البته بازم میگم خیلی مراعاتش رو میکنم. از وقتی قرص آهن رو میدم غذاخوردنش هم بهتر شده بدین معنی ک سه وعده غذاییشو میخوره ولی بازم نه هرچیزی! همون چیزایی ک دوست داره یعنی کلللل چیزایی ک میخوره الان اینان:  پنیر! عسل     تخم مرغ     برنج و ماست    تن ماهی  میوه هم فقط   موز    سیب درختی     هویچ ب...
12 بهمن 1393

بچه ها!

جفت بچه هارو بردیم دکتر ! پسرخان برای کم اشتهایی... ن ببخشید بی اشتهایی!!! ب دکتر گفتین ک از 24 ساعت شبانه روز یه وعده غذایی میخوره بروووو تا 24 ساعت بعد اونوخ این وعععده غذایی هم ینی یه ساندویچ پنیر!!! ممی در خلقت این بشر متعجب شد دکتر و بعد ازمایش و ایت حرفا گفت ککم خونی زیاد داره و قرص اهن نوشت روزی یه دونه  حالا دیشب اولین قرصو خورد و چشمتون روز بدنبینه از صدای نفس نفس های عجیب غریبش بیدارشدم دیدم خدایا دااااغ داغه . دکتر گف ممکنه! تب کنه چون بدن بچه فعالیت زیادی باید بکنه براجذب اونقد اهن ! خلاصه ک بین بچه ها نشستم و تا خود صبح پاشویه کردم شیر دادم ! پارچه خیس کذاشتم رو دست وپای این اونو عوض کردم! شیاف گذاشتم برااین مجددا اونو شی...
26 دی 1393

واکسن دوماهگی پرنیا

دیروز یعنی7/دی ماه/93 واکسن دوماهگی دخترمو زدیم و وارد ماه سوم زندگیش شد. ازهمون لحظه تا همین لحظه!!! هم من رسما پدرم دراومده و پاهام فلج شده . امروز دیگه بهتره دخترکم و ایشالا که تاشب خبری از درد نباشه عزیز دلم .  تا15 روزگی یه خانوم به تمام معنا بودی و شیر میخوردی و میخابیدی ولی بعدش کولیک و دلدرد شروع شد . شیرمامانی زیاد و چرب هستش و شما خیلی شیک دلدرد میشی و گریه . خیلی سعی میکنم مراعات کنم چیزای نفاخ نخورم مثل اب عرق نعنا بخورم و این چیزا . شبا گاهی تا 3 بیداری! بیدار و گریه و نق نق و من شبا رو به زور صبح کردم و روزا روبه زور شب . امیدوارم بابزرگترشدنت دردات کمتر شه و گریه هاتم چون جیگرمون کباب میشه بادیدن گریه و ناله ات.  ...
8 دی 1393

تولد 6سالگی پسرکم

پسرکم تو اون کسی هستی که اولین تجربه ی مادر شدن روبهم دادی. اولین تکونهای یک جنین .اولین لگدها. اولین لبخند میوه ی دلم . و هزاران اولین دیگه. روزهام با تو قشنگ شدن و شبهام با تو شیرین. برای من تو همیشه ی همیشه یک اولین هستی پاره ی تنم. از خدابرات بهترینها رو آرزو میکنم . بزرگ شدنت مبارک عزیز دلم 17 آذر93 تولد 6سالگی پویا به روایت تصویر خودتون میدونین با همچین وروجکی نمیشه تولد گرفت! ولی من دیگه به پویا قول مردونه! داده بودم و کاریش نمیشد کرد این شدکه بدون کمک دست شروع بکار شدم و یه تولد در حدی که نه خیییلی اذیت بشم و پویا هم راضی باشه گرفتیم براش. پذیراییمون سالاد الویه بود که ساندویچ کرده بودیم و همونطور که مهمونا نشس...
6 دی 1393

اولین خنده پرنیا

اولین خنده ی دخترکم به مامانی ساعت 11 و 40 دقیقه ظهر دوشنبه    25 ابان 93 درسن 49 روزگی خدایا این نعمت رو به همه بده . بزار همه ی زنها این لذت رو بچشن و چشاشون پر اشک شوق بشه
25 آذر 1393

تولد پرنیا

سلام به همگی . روزام میگذره البته سخت. وصدالبته درعین حال شیرین گاهی به اطرافم نگاه میکنم و میگم خدایا این خونه ی گرم رو ازم نگیر، این شوهر مهربونو ازم نگیر محبتشو ازم نگیر. خدایا بچه ها!!! رو برامون نگهدار و مارو سالم نگهدار بتونیم بزرگشون کنیم. خلاصه که خونمون شلوغ شده شدیم یه خانواده 4 نفره و بابایی شدیدا عیال وار شده . دختری هم دلدرد شدید داره( البته اگه بخام باپویا مقایسه کنم خفیف! ولی به قول دکتر کولیک شدیذ) و زیاد میخوره منم که همش باهاش تنهام هی شیرمیدم هی شیر میدم!!! توحلقم واقعن خخخخ. خلاصه درگیرم دیگه ومحتاج دعا از روز تولد گل خانوم: خوب وقتی سزارین باشی دیگه روز موعودو میدونی و هی میشمری تابرسه . شب قبل عمل همه ی وسایلمو اماده ...
10 آذر 1393

نی نی

ببخشید که دیر دیر میام. امیدوارم تا زمانی که حس نوشتن باشه و بخام بنویسمم خاطرات روز تولد یادم نره کلا!!! قدرت خدا تو پست بعدی آخرین عکس خودم رو با یارتودلی میزارم ...
20 آبان 1393

خونه ی چهارنفره ی ما

سلام به همه ی دوستای خوب و عزیزم که اینقد محبت دارن و بهم سرمیزنن . نی نی مون شکرخداخوبه و ماهم میگذرونیم الان دارم با گوشی براتون مینویسم و عکس هم دارم تو گوشیم ولی باید کیفیتشو کم کنم که باگوشی نمیشه ایشالا براتون عکس میزارم ب زودی . برام تو ایام عزاداری دعاکنین  دوستتون دارم زیاد 
10 آبان 1393

تاریخ عمل

رفتم دکتر برای 6 / آبان / 93  نوبت عمل داده و صبح سه شنبه آینده ایشالا میرم برای عمل دعام کنین شاید دیگه نیام تا بعد تولد اگرم کلا نیومدم حلالم کنین ...
27 مهر 1393