پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

تولد پرنیا

سلام به همگی . روزام میگذره البته سخت. وصدالبته درعین حال شیرین گاهی به اطرافم نگاه میکنم و میگم خدایا این خونه ی گرم رو ازم نگیر، این شوهر مهربونو ازم نگیر محبتشو ازم نگیر. خدایا بچه ها!!! رو برامون نگهدار و مارو سالم نگهدار بتونیم بزرگشون کنیم. خلاصه که خونمون شلوغ شده شدیم یه خانواده 4 نفره و بابایی شدیدا عیال وار شده . دختری هم دلدرد شدید داره( البته اگه بخام باپویا مقایسه کنم خفیف! ولی به قول دکتر کولیک شدیذ) و زیاد میخوره منم که همش باهاش تنهام هی شیرمیدم هی شیر میدم!!! توحلقم واقعن خخخخ. خلاصه درگیرم دیگه ومحتاج دعا از روز تولد گل خانوم: خوب وقتی سزارین باشی دیگه روز موعودو میدونی و هی میشمری تابرسه . شب قبل عمل همه ی وسایلمو اماده ...
10 آذر 1393

نی نی

ببخشید که دیر دیر میام. امیدوارم تا زمانی که حس نوشتن باشه و بخام بنویسمم خاطرات روز تولد یادم نره کلا!!! قدرت خدا تو پست بعدی آخرین عکس خودم رو با یارتودلی میزارم ...
20 آبان 1393

خونه ی چهارنفره ی ما

سلام به همه ی دوستای خوب و عزیزم که اینقد محبت دارن و بهم سرمیزنن . نی نی مون شکرخداخوبه و ماهم میگذرونیم الان دارم با گوشی براتون مینویسم و عکس هم دارم تو گوشیم ولی باید کیفیتشو کم کنم که باگوشی نمیشه ایشالا براتون عکس میزارم ب زودی . برام تو ایام عزاداری دعاکنین  دوستتون دارم زیاد 
10 آبان 1393

تاریخ عمل

رفتم دکتر برای 6 / آبان / 93  نوبت عمل داده و صبح سه شنبه آینده ایشالا میرم برای عمل دعام کنین شاید دیگه نیام تا بعد تولد اگرم کلا نیومدم حلالم کنین ...
27 مهر 1393

تولد 29 سالگی

بله امسال تولدم مصادف شد با عید مبارک غدیر خم 93/7/21 تولد 23 سالگیم در حالی بود که یه پسرک شیطون 7 ماهه تو دلم بود . وحالا تولد 29 سالگیم در حالیه که یه گل دختر 8 ماهه تودلم داره وول میخوره. خدایا چی باید بهم میدادی که ندادی؟ ازت ممنونم امسال تولدم پر هدیه ترین تولد عمرم بود . شوهری هم با اینکه موقع خرید گوشی گفته بود بخشی از این مال تولدت هست ولی بازم برام هدیه خرید . یه عالمه هدیه هم داره برای نی نی خانوم و داداشی  وخودم میرسه از اینور اونور .اونقدددر که من امسال حس و انرژی مثبت داشتم تو روز تولدم هیچ سالی نداشتم. همش اشتیاق بود. همش شور بود. داشتن دوستای با معرفتی که حتی ندیدیشون ولی برات یه دنیا ارزش دارن به ا...
20 مهر 1393

آشنا جان

سلام دوست خوبم که به اسم آشنا کامنت گذاشتی. میتونم یه آدرس یا ایمیل ازت داشته باشم؟ میخوام باهات حرف بزنم.خیلی حرف دارم عزیزم خیلی    ممنونم که اومدی اینجا و بهم سرزدی یه سری توضیحات همینجا برات مینویسم عزیزم ولی حتما آدرستو برام بنویس من تو این وبلاگ که ماااال پویاست تمام اون چیزایی که میگذره رو مو به مو مینویسم تا وقتی بزرگ شد بدونه که چی گذشته به من و چجوری بزرگ شده. من برای دیگران نمینویسم . این وسط یه عده ی خیلی زیادی باهام دوست شدن و میخونن مطالبم رو که رو چشام جا دارن و خیلی هاشون عین خواهرن برام. منظورم اینه که هیییچ دلیلی برای دروغ نوشتن ندارم.  بعدش اینکه ما از مهر پارسال تا الانو پرستار گرفتیم ...
20 مهر 1393

پیش دبستانی +عکس اضافه شد

بله اومدم از این روزای پسرک بگم تو پیش دبستانی. اول اینکه خیییلی کارخوبی کردیم از مهر پارسال تا الانو براش پرستار گرفتیمو پیوسته نرفت مهد چون الان کاملا محیط براش قشنگ و لذت بخشه . البته کمی هنوز نق نق میزنه ولی اصلن نمیگه نمیخوام برم. واما بزرگ شده. خیلی بزرگتر از قبل. مهدش نزدیک خونه است. گاهی صبحها میگم با صندل بیا لازم نیست کفش اسپورت بپوشی میگه : وااای نه! زشته همه کفش دارن   **یا کیفی که براش میبرم همون کیف عروسکی شکل انگری برد هست از این کوچیکا. آخه کتاباشون که توی مهد هست و این فقط خوراکی هاشو میزاره توش خوب فکر کردم کیف گنده بخرم که چی همین واسه یه ساندویچ و میوه کافیه دیگه. اما امروز در مهد اولتیماتوم داده که اگه فقط یه ...
12 مهر 1393